کتاب صوتی پوست نارنج با قلم محمد بهرنگی نوشته شده است. این نویسنده به عنوان معلم، منتقد اجتماعی، داستان نویسی و مترجمی فعالیت می کند. از آثار مشهور او می توان به این کتاب و ماهی سیاه کوچولو نام برد. مخاطب داستان های محمد بهرنگی کودکان و نوجوانان هستند. مفاهیم داستان های او نقد اجتماعی و مفاهیم پررنگ زندگی و روایت کردن زندگی کودکان فقیر است. این نویسنده دوران کودکی سختی در روستای تبریز داشت و بیشتر مفاهیم داستان او در این زمینه است. برای دانلود این کتاب می توانید از سایت yyjc/book اقدام کنید.

معرفی کتاب صوتی پوست نارنج

داستان این کتاب بسیار شنیدنی است. داستان این کتاب از زبان معلمی که در آن روستای دور برای بچه ها تدریس می کند، روایت می شود. در روستا زنی مریض می شود و اهالی این روستا فکر می کنند برای دوای درد او دم کرده پوست نارنج بسیار معجزه آسا هست. اما در روستا هیچ نارنجی پیدا نمی شود و مرد آن زن از معلم می خواهد زمانی که به شهر می رود نارنج بیاورد ولی ……

کتاب صوتی پوست نارنج

در بخشی از کتاب صوتی پوست نارنج می‌شنویم:

خوب، آقا معلم، حالا که تو می‌خواهی بروی شهر، زحمت بکش یک کمی پوست نارنج برای ما بیاور.
صاحبعلی قلیان را آورد و گذاشت جلو من و خودش سرپا کنار من ایستاد که حرف‌های ما را بشنود. وقتی من گفتم: روی چشم نوروش آقا. حتماً می‌آورم، صاحبعلی چنان خوشحال شد که انگار مادرش را سالم و سرپا می‌دید.

صبح روز شنبه که سر جاده از اتوبوس پیاده شدم نارنج درشتی توی کیف دستیم داشتم. از قدیم گفته‌اند دم کرده‌ی پوست نارنج برای دل درد خوب است. اما کدام دل درد؟

از سر جاده تا ده، تند که می‌رفتی، سه ربع ساعت طول می‌کشید. قدم زنان آمدم و به ده رسیدم. اول سری به منزل خودم زدم. نارنج و دو سه کتابی را که سر کلاس لازم بود، برداشتم و بیرون آمدم. صاحب خانه در حیاط جلوم را گرفت و پس از سلام و علیک گفت: خدا رحمتش کند. همه رفتنی هستیم.

آخ!.. صاحبعلی بی‌مادر شد. طفلک صاحبعلی! حالا چه کسی صبح‌ها نان به دستمال تو خواهد بست که بیاوری سر کلاس بخوری؟
نارنج انگار در کف دستم تبدیل به سنگ شده بود و سنگینی می‌کرد.
پرسیدم: کی؟
صاحبخانه گفت: شب پنجشنبه، از نصف شب گذشته. دیروز خاکش کردیم.





دانلود

دانلود فایل ها