کتاب بیمار خاموش اثر الکس مایکلیدیس:

• بیمار خاموش داستان زندگی یک زن هنرمند بنام “آلیسیابرنسون”است که زندگی عاشقانه ای با همسرش “گابریل”عکاس مد و فشن داره. اماااا در یک شب وقتی همسرش به خونه بر می گرده ۵ بار به صورتش شلیک می کنه و اون رو به قتل می رسونه…

 

آلیسیا از شوک این اتفاق سکوت می کنه،سکوتی مرگباری که رازهای زیادی در خودش داره…

 

•این کتاب یک رمان جنایی و روانشناختی جذاب و پر کشش هست که از زبان تئو روان درمانگر آلیسیا روایت می شه.

خوبیه کتاب اینکه از شاخ و برگ دادن بیهوده پرهیز کرده و با سرنخ هایی زیاد مخاطب رو تا آخر کتاب با خودش همراه می کنه، و در آخر با یک پایان غیر منتظره میخکوبش می کنه.

کتاب یه درون مایه ی روانشناختی داره که خیلی برای من مورد توجه و ارزنده ست.

چون در قالب یک داستان،به اهمیت دوران کودکی و روابط عاطفی والدین و تاثیرش در شکل گیری شخصیت و گره های عاطفی کودکان در آینده رو مدنظر قرار داده .

که باعث می شه مخاطب به عمق این مسائل پی ببره و دغدغه مندتر فکرکنه.

جملاتی از کتاب بیمار خاموش:

تئو رفت. تنها هستم. با نهایت سرعت این را می‌نویسم. زیاد وقت ندارم. در حالی‌که هنوز جان دارم، باید این را بنویسم.

ابتدا فکر می‌کردم که دیوانه‌ام. برایم آسان‌تر بود که فکر کنم دیوانه‌ام، تا باور کنم که حقیقت این است. اما من دیوانه نیستم. نیستم.

نخستین بار که او را در اتاق درمان دیدم، مطمئن نبودم. چیز آشنایی در او دیدم، اما متفاوت… چشمانش را شناختم. نه از روی رنگش، از روی شکلش. از روی بوی سیگار و ژل پس از اصلاحش، طرز حرف زدنش، ریتم صحبت کردنش. اما نه از روی لحن صدایش که کمی فرق داشت. به همین دلیل مطمئن نبودم. اما دفعهٔ بعد که همدیگر را دیدیم، فهمیدم خودش است. کلماتی را گفت که دقیقاً در خانه گفته بود. آن کلمات مدام در خاطراتم زبانه می‌کشید:

«می‌خواهم به تو کمک کنم… می‌خواهم کمکت کنم تا همه چیز را عیان ببینی.»





دانلود

دانلود فایل ها