زیباترین شعرهای باعشق و احساسی خاص معاصر

زیباترین شعرهای باعشق و احساسی خاص معاصر

زیباتریناشعار عاشقانه و کوتاه مخصوص پیامک و تلگرام

اشعار باعشق و زیبا + عکس

شعر های باعشق کوتاه شعر باعشق نو شعرهای باعشق شاملو شعرهای باعشق مولانا غزل های باعشق شعرهای عاشقانه قشنگ شعرهای باعشق حافظ شعر باعشق غمگین

زیباترین شعرهای باعشق و احساسی خاص معاصر

مجموعه ای از زیباترین اشعار عاشقانه

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست

عاشقانه | زیباترین | احساسی | شعرهای احساسی | شعرهای عاشقانه | شعرهای باعشق

آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست

در من طلوع آبی آن چشم روشن

یاد آور صبح خیال انگیز دریاست

گل کرده باغی از ستاره در نگاهت

آن یک چراغانی که در چشم تو برپاست

بیهوده می کوشی که راز عاشقی را

زیباترین شعرهای باعشق و احساسی خاص معاصر

از من بپوشانی که در چشم تو پیداست

ما هر دوان خاموش خاموشیم ولی

…..

فالی از دفتر حافظ که جهت دل تو

عاشقانه | زیباترین | احساسی | شعرهای احساسی | شعرهای عاشقانه | شعرهای باعشق

زدم و آن غزل ناب که خواندم خوش بود

گر چه با ساعت من ثانیه ها بیش نبود

ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود

حسین منزوی

زیباترین شعرهای باعشق و احساسی خاص معاصر

نسبت علاقه به من نسبت جان است به تن

تو بگو من به تو محتاج ترم یا تو به من

زنده‌ام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن…

"فاضل نظری"

امت بلند باد

که دلتنگی ات مرا
از هرچه است

غیر تو بیزار کرده هست.

"فاضل نظری"
…………..
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری‌ست

جای گلایه نیست! که این رسم دلبری‌ست

هرکس گذشت از نظرت در دلت نشست

تنها گناه آینه‌ها زودباوری‌ست.

"فاضل نظری" ما و دلت پیش دیگری‌ست

جای گلایه نیست! که این رسم دلبری‌ست

هرکس گذشت از نظرت در دلت نشست

تنها گناه آینه‌ها زودباوری‌ست.

"فاضل نظری"

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی‌ست
که آنچه در سر من نیست بیم رسوایی‌ست

چه غم که خلق به حسن تو عیب می‌گیرند
همیشه زخم زبان خون‌بهای زیبایی‌ست

اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی‌ست

شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد
که فصل یکسان علاقه و عقل، تنهایی‌ست

کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من
صدای پَر زدن مرغ‌های دریایی‌ست

"فاضل نظری"
……………..
بانوی من
اگر دست من بود
سالی جهت تو می‌ساختم
که روزهایش را
هرطور دلت خواست کنار هم بچینی
به هفته‌هایش تکیه بدهی
و آفتاب بگیری!
و هرطور دلت خواست
بر ساحل ماه‌های آن بدوی.

بانوی من
اگر دست من بود
برایت پایتختی
در گوشه‌ی وقت می‌ساختم
که ساعت‌های شنی و خورشیدی
در آن کار نکنند
مگر آن وقت که
دست های کوچک تو
در دستان من آرمیده‌اند.

"نزار قبانی"

ساده‌دلانه گمان می‌کردم

تو را در پشت سر رها خواهم کرد.

در چمدانی که باز کردم، تو بودی

هر پیراهنی که پوشیدم

عطرِ تو را با خود داشت

و تمام روزنامه‌های دنیا

عکس تو را چاپ کرده بودند.

به تماشای هر نمایشی رفتم

تو را در صندلی کنار خود دیدم

هر عطری که خریدم،

تو مالک آن شدی.

پس کی؟

بگو کی از حضور تو رها می‌شوم

مسافر هر لحظه همسفر من…؟

"نزار قبانی"

زیباترین شعرهای باعشق و احساسی