خرید کتاب از گوگل

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

دانلود کتاب خارجی

دانلود کتاب لاتین

نمیدانستیم چه وقت آزاد می شویم/ با‌ هزار بدبختی رفتم و شماره دریابانی عربستان

ما فقط وحشت کرده بودیم، نمی‌دانستیم چه اتفاقی دارد می‌افتد. قایق آنها نظامی بود و واکنش‌ها بدی می‌کردند/به ما اجازه نمی‌دادند با خانواده تماس بگیریم. به ما می‌گفتند ما با کشور عزیزمان ایران ارتباط نداریم، خط خراب است. 

نمیدانستیم چه وقت آزاد می شویم/ با‌ هزار بدبختی رفتم و شماره دریابانی عربستان

صیادان آزاد شده است ایرانی: نمیدانستیم چه وقت آزاد می شویم/همسر یکی از صیادان: با هزار بدبختی رفتم و شماره دریابانی عربستان را پیدا کردم و تماس گرفتم

عبارات مهم : عربستان سعودی – عربستان

ما فقط وحشت کرده بودیم، نمی دانستیم چه اتفاقی دارد می افتد. قایق آنها نظامی بود و واکنش‌ها بدی می کردند/به ما اجازه نمی دادند با خانواده تماس بگیریم. به ما می گفتند ما با کشور عزیزمان ایران ارتباط نداریم، خط خراب هست.

سیزده ماه پیش، «سعید» و «وحید» و «مجید»، مثل هر روز دیگر در ٢٠ سال پیش، در سینه کش آفتاب ساعت سه ظهر، از اسکله بوشهر، وارد دریا شدند و ١٣ ماه بعد، برگشتند.

نمیدانستیم چه وقت آزاد می شویم/ با‌ هزار بدبختی رفتم و شماره دریابانی عربستان

به گزارش شهروند، آنها ١٣ ماه در اسارت گارد ساحلی عربستان سعودی بودند. همان ها که شامگاه بیست و ششم خرداد ماه پارسال، به روی سه صیاد ایرانی، اسلحه کشیدند، قایق ارزش را خرد کردند، دست هایشان را طناب بستند و با خود بردند. بردند و ١٣ ماه بعد، برگرداندند، با قایقی شکسته، تنها و غریب.

سعید و وحید خسروی، برادران ٣٨ و ٣٥ ساله و مجید ماهینی صیاد ٤١ ساله، آن شب، دنبال یک لقمه نان بودند که سر از کشتی سعودی ها درآوردند، بازجویی شدند، تصویر و فیلم ارزش را گرفتند، ١٠ ماه در دمام و ٣ ماه در الخفجی عربستان زندانی شدند.

ما فقط وحشت کرده بودیم، نمی‌دانستیم چه اتفاقی دارد می‌افتد. قایق آنها نظامی بود و واکنش‌ها بدی می‌کردند/به ما اجازه نمی‌دادند با خانواده تماس بگیریم. به ما می‌گفتند ما با کشور عزیزمان ایران ارتباط نداریم، خط خراب است. 

در یک سال گذشته ولی «عبدالغنی» و «اکبر رحیمی»، پدر و پسر صیاد گناوه ای هم همین آینده را داشتند. باید ١٣ ماه می گذشت تا حکم آنها به عنوان «زندانیان حکومتی» و «متجاوزان به حریم مرزی» تمام می شد و قدم در آب های کشور عزیزمان ایران می گذاشتند.

صیادان آزاد شده است ایرانی: نمیدانستیم چه وقت آزاد می شویم

شامگاه پنجشنبه هشتم تیرماه، اسکله بوشهر، ولی شب متفاوتی به خود دید. صدای رقص و پایکوبی و هلهله زنان و جیغ خوش حالی کودکان، در هوا پیچیده بود. گل و شیرینی پخش شد به یمن بازگشت ٥ صیاد بوشهری. خبر و تصویر هایش، از شامگاه پنجشنبه دست به دست چرخید، دریانوردان با زیرپوش و شلوارهای سفید، لب به خنده باز کرده اند و حلقه های گل دور شانه هایشان، نشست. آنها ١٣ ماه، رویای این روز را می دیدند، رویای در آغوش کشیدن دریا.

نمیدانستیم چه وقت آزاد می شویم/ با‌ هزار بدبختی رفتم و شماره دریابانی عربستان

مجيد آقابابايى مدير كل امور مرزى وزارت كشور، راجع به آزادى صيادان ايرانى از سوى عربستان حرف هایی زده و گفته بود که« این صیادان از سوی گارد ساحلی عربستان سعودی دستگیر شده است بودند.» خیلی ها تصور کردند این صیادان همان هایی هستند که اخیرا دستگیر شده است اند ولی آقابابایی این را اضافه کرده که:« ماجرای آنها ربطی به این آزاد شده است ها ندارد.» با بازگشت این ٥ صیاد بوشهری، امیدها جهت برگشتن سه صیاد دیگر زیاد شده؛ حسین اصلانی، سهراب اصلانی و حسین زارعی که چندی پیش از سوی گارد ساحلی عربستان دستگیر شده است اند.

وحید خسروی یکی از صیادان آزادشده ایرانی:

باورمان نمی شد آزادمان کنند

ما فقط وحشت کرده بودیم، نمی‌دانستیم چه اتفاقی دارد می‌افتد. قایق آنها نظامی بود و واکنش‌ها بدی می‌کردند/به ما اجازه نمی‌دادند با خانواده تماس بگیریم. به ما می‌گفتند ما با کشور عزیزمان ایران ارتباط نداریم، خط خراب است. 

«وحید خسروی» یکی از سه نفری است که بیست و ششم خرداد سال گذشته، روی موج های پرتلاطم خلیج فارس گرفتار نیروهای مرزبانی عربستان شد. پایش ضربه دید، سه روز در بیمارستان عربستان خوابیدن شد و ١٣ ماه در «دمام» و «الخفجی» همراه سعید برادرش و مجید ماهینی، زندانی بود. او چند ساعت بعد از آزادی در گفت وگو با «شهروند» ماجرای دستگیری و انتقال ارزش به زندان عربستان و آزادی ارزش را شرح داد. وحید ناخدای ٣٦ ساله ای است که از ١٣ سالگی صیادی می کند. او یک دختر هفت ساله دارد.

بیست و ششم خرداد سال گذشته چه اتفاقی افتاد؟

ما مانند هر لحظه عصر، جهت صیادی به دریا رفتیم. سه نفر بودیم، من و برادرم سعید و مجید ماهینی که با ما کار می کند. آن روز از بندر فاصله گرفته بودیم که موتور قایق مان خراب شد، نزدیک مرز کشور عزیزمان ایران و عربستان بودیم؛ همان جا بود که موتور خاموش شد، آمدیم لنگر بیندازیم که دیدیم لنگرمان نیست. سرعت قایق خیلی کم شده است بود ولی متوقف نشد. حدود سه کیلومتر از بندر فاصله داشتیم که از آن دور دیدیم یک لنج به سمت ما می آید، فکر کردیم نیروهای سپاه هست، اعتنایی نکردیم، نزدیک که شدند متوجه شدیم ایرانی نیستند و به زبان عربی به ما گفتند بایستیم. در همان گیر و دار که ما بلاتکلیف ایستاده بودیم، آنها با قایق ارزش به ما نزدیک شدند و با همان وضع سوار قایق ما شدند، ما وحشت زده به داخل آب سقوط کردیم و نمی دانستیم چه اتفاقی دارد می افتد. همه ترسیده بودیم، رفتارشان با ما خیلی تند بود، طوری که قایق خرد شد و ما به زیر قایق رفتیم.

نمیدانستیم چه وقت آزاد می شویم/ با‌ هزار بدبختی رفتم و شماره دریابانی عربستان

تصویر العمل شما در آن لحظه چه بود؟

ما فقط وحشت کرده بودیم، نمی دانستیم چه اتفاقی دارد می افتد. قایق آنها نظامی بود و واکنش‌ها بدی می کردند. پایم به خاطر افتادن در آب و شکستن قایق ضربه بدی دید.

چند نفر بودند؟

هشت نفر. ما را سوار قایق ارزش کرده و با خود به یک کشتی آهنی انتقال یافته کردند. هر چه با آنها حرف می زدیم که قایق ما خراب شده است بود و شما آن را خرد کردید، اعتنایی نمی کردند تا شب ما را به شهر الخفجی عربستان رساندند، تا رسیدیم به ساحل کلی عکاس و فیلمبردار آمده بودند؛ از ما فیلم و تصویر می گرفتند، نمونه ای از ناخن و خون مان گرفتند، اسم مان را روی کاغذ نوشتند، چسباندند به سینه مان و از ما تصویر گرفتند.

در آن فاصله از شما بازجویی نکردند؟

نه آن شب چیزی به ما نگفتند. ما در شوک بودیم، تا به حال چنین اتفاقی جهت ما نیفتاده بود. بعد سوار ماشین مان کردند و بردند زندان دمام. دمام حدود ٤ ساعت با الخفجی فاصله داشت. آنجا ما را به بازداشتگاه انتقال یافته کردند و چون از ناحیه پا آسیب دیده بودم، من را به بیمارستان بردند. سه روز آنجا خوابیدن بودم.

در این مدت واکنش‌ها آنها چطور بود؟

در زندان واکنش‌ها بدی با ما نکردند. بعد از مرخص شدن از بیمارستان، بازجویی از ما شروع شد، یک مترجم ایرانی آورده بودند و با ما حرف زدند. ما گفتیم که صیاد هستیم، روزی ١٥، ١٦ ساعت کار می کنیم؛ قبلا با لنج باربری به دوبی رفتیم و… بعد ما را به بند زندان دمام انتقال یافته کردند. آنجا هشت نفر بودیم، سه نفر خودمان و پنج نفر هم زندانیان عربستانی.

وضع زندان چطور بود؟

آنجا بد نبود. غذای زیادی به ما می دادند و با ما بدرفتاری نکردند. در زندان غیر از ما ایرانی دیگری نبود، زیاد عربستانی و تعدادی زندانی سوری و بحرینی و… بودند.

جهت شما دادگاهی برگزار نشد؟

نه، ما اصلا نمی دانستیم چه وقت قرار است آزاد شویم. اول گفتند یکی دو ماه دیگر. آن مدت گذشت، خبری نشد، تا ١٠ ماه دیگر هم نمی دانستیم وظیفه مان چیست.

در این مدت از خانواده تان خبری نداشتید؟

هیچ خبری؛ به ما اجازه نمی دادند با آنها تماس بگیریم. به ما می گفتند ما با کشور عزیزمان ایران ارتباط نداریم، خط خراب است.

بعد از ١٠ ماه چه شد؟

یک روز آمدند و گفتند شما آزاد هستید. ما را سوار ماشین کردند و به بازداشتگاه دمام بردند، از آنجا هم ما را به الخفجی برگرداندند. یک برگه ای هم به ما دادند و انگشت زدیم. باز هم از ما بازجویی کردند، اسم پدر و مادر و… را پرسیدند. ٤ روز در بازداشتگاه الخفجی بودیم که به ما گفتند سه ماه دیگر هم باید زندانی شوید.

چرا؟

به ما گفتند آن ١٠ ماه به این علت که زندانی حکومتی بودیم بازداشتمان کرده اند و حالا سه ماه به این علت که وارد مرز عربستان شدیم. همین هم شد تا ما را به زندان الخفجی انتقال یافته کردند. آنجا زندان کوچکی بود. ٥٠ نفر زندانی زیاد نداشت. بیشترشان عرب بودند. همان جا متوجه شدیم که یک پدر و پسر گناوه ای که صیاد هم هستند، در طبقه اوج زندانی هستند.

آنها هم مثل شما دستگیر شده است بودند؟

بله؛ جهت آنها هم اتفاق مشابهی افتاده بود، آنها یک سال در زندان الخفجی بودند. آنها را به دمام نیاوردند.

بعد از سه ماه چه اتفاقی افتاد؟

آمدند گفتند دوره محکومیت شما تمام شده. باز هم از ما فیلم و تصویر گرفتند و بردند دم ساحل؛ ولی ما قایق نداشتیم، قایق مان شکسته بود و لاشه اش همان جا بود. نیروهای عربستان هیچ کمکی به ما نکردند، حتی قایق ما را درست نکرده بودند. همزمان با ما آن پدر و پسر گناوه ای هم آزاد شده است بودند، آنها قایق ارزش سالم بود، ما را سوار کردند و برگشتیم ایران. قایق شکسته مان را هم بکسل کردند. حتی نیروهای دریابانی ما را همراهی نکردند. از آنجا تا ایران، ٥٥ مایل فاصله هست. ما ساعت ٧ صبح راه افتادیم، حدود ١١ ظهر به آب کشور عزیزمان ایران رسیدیم. اگر صیادان گناوه ای نبودند ما نمی دانستیم چطور باید به کشور عزیزمان ایران برگردیم.

هنگامی که وارد آب کشور عزیزمان ایران شدید، صیادان ایرانی شما را دیدند؟

بله؛ همین که وارد آب کشور عزیزمان ایران شدیم، ما را دیدند؛ اصلا باورشان نمی شد که ما زنده هستیم و وارد کشور عزیزمان ایران شدیم. بلافاصله به کمک مان آمدند. سه قایق بوشهری با ما آمدند. حدود ساعت ٥ بعد از ظهر به سمت بوشهر حرکت کردیم و ساعت ٣٠: ١١ شب به بوشهر رسیدیم.

در این مدت با خانواده تان تماس نداشتید؟

زندان الخفجی که بودیم با آنها تماس گرفتیم و گفتیم که زنده هستیم. آنها هیچ خبری از ما نداشتند، حتی شایعه هایی در شهر پیچیده بود که ما را کشته اند و…. آنها فقط می دانستند که ما در عربستان هستیم. وارد آب کشور عزیزمان ایران که شدیم از طریق تلفن صیادانی که به کمک ما آمدند، تماس گرفتیم و گفتیم که در حال بازگشتیم.

تصویر العمل آنها چه بود؟

خیلی خوشحال شدند، همه ارزش آمده بودند اسكله جهت استقبال از ما. برایمان مراسم برگزار کردند.

در این مدت بر شما چه گذشت؟

خیلی سخت بود از همه بدتر بلاتکلیفی آن بود. واقعا باورمان نمی شد که آزادمان کنند. هر وقت از آنها می پرسیدیم چه وقت آزادمان می کنند، جواب نمی دادند.

گفت وگو با همسر «مجید ماهینی»؛ صیاد آزاد شده است ایرانی راجع به ١٣ماه بلاتکلیفی

نمی دانستم تا کی باید صبر کنم

«کفایت محمدی» همسر «مجید ماهینی» صیاد ایرانی آزادشده ایرانی هست. زنی که ١٣ماه را در بلاتکلیفی گذراند، بدون این که از آینده همسرش اطلاعی داشته باشد. این زن ٣٥ساله در گفت وگو با «شهروند» از ماجرای غیبت طولانی «مجید ماهینی» می گوید.

این اتفاق دقیقا چه روزی افتاد؟

بیست و ششم خرداد پارسال بود. مجید، بعدازظهر رفت دریا. برادران خسروی هم همراهش بودند. حدود ساعت ٣ ظهر بود. معمولا هنگامی که می رفت تا شب یک تماسی می گرفت و روز بعد برمی گشت. آن روز آقای خسروی حدود ساعت ٦ بعدازظهر با همسرش تماس گرفته بود ولی مجید تماسی نگرفت. روز بعد، دیدیم از آنها خبری نیست. دیگر باید برمی گشتند، ولی برنگشته بودند و همزمان در شهر مرسوم شد که دریابان های عربستانی آنها را گرفته اند. ما وحشت کردیم. هرچه تماس می گرفتیم، خبری نشد.

بعدش چه کردید؟

رفتیم استانداری. به ما گفتند که گارد دریایی عربستان، یک قایق را گرفته اند. ما هم فهمیدیم که در آن قایق همسر من هم بوده است.

مسئولان استانداری پیگیری نکردند؟

هیچ پیگیری نکردند، به ما گفتند که رابطه ما با عربستان قطع است و نمی توانیم پیگیری کنیم. من خودم با هزار بدبختی رفتم و شماره دریابانی عربستان را پیدا کردم و تماس گرفتم. خودم زبان عربی می دانم، با آنها صحبت کردم و اسم ارزش را دادم و آنها گفتند که این سه نفر پیش ما هستند. هرچه پرسیدم قرار است چه اتفاقی بیفتد، جوابی ندادند. حکم را به ما نمی گفتند. فقط گفتند حالشان خوب هست. بعد از آن چندبار دیگر هم زنگ زدم، گفتند که باید دولت کشور عزیزمان ایران نامه رسمی به آنها بنویسد و حکم صیادان را بخواهد، ما هم در یک نامه رسمی جواب را می دهیم.

درخواست ارزش را به مسئولان استانداری انتقال یافته نکردید؟

منتقل کردم. حتی فایل صوتی برایشان بردم. ولی آنها گفتند ما نمی توانیم به هر شماره ای که به ما می دهید، تماس بگیریم. از کجا معلوم آن جا دریابانی عربستان هست. استانداری هیچ کاری جهت ما نکرد. فقط کمیته امداد بوشهر بود که از نظر مالی به ما کمک کرد.

یعنی هزینه ای جهت کمک خرج خانواده در غیبت همسرتان پرداخت کرد؟

نه، چون منزل ما وام مسکن داشت و ٥ میلیون تومان آن به علت نبود همسرم عقب افتاده بود. این مبلغ را به ما داد تا به جای وام پرداخت کنیم.

در این مدت خرج منزل را چه می کردید؟

خانواده ام کمک می کردند. چاره ای نداشتیم.

به جز دریابانی عربستان پیگیری دیگری جهت اطلاع از وضع ارزش کردید؟

چرا. یک بار با شرکت ملل عربستان صحبت کردم و ماجرا را توضیح دادم که از طرف مسئولان دولتی نمی توان به نتیجه ای رسید، آنها درنهایت این توضیح را به ما دادند که این صیادان، حریم مرز دریایی را رد کرده اند و حالا محکوم به زندان شده است اند. هرچه پرسیدیم چه مدتی برایشان زندان تعیین کرده اند، جوابی ندادند.

دیگر خیالتان از بابت زنده بودن ارزش راحت شد.

بله، خیلی. نفس راحتی کشیدیم. می ترسیدیم زنده نباشند. از همان موقع منتظر بازگشت ارزش ماندیم.

همسرتان نخستین بار کی تماس گرفت؟

حدود ١١ماه پیش بود. ١٥فروردین امسال تلفن زنگ زد، برداشتم یکی آن طرف خط گفت، سلام منم مجید. تا الو را گفت، شناختمش. در پوست خودم نمی گنجیدم. هیجان زده شده است بودم. دو، سه دقیقه زیاد حرف نزد. یکم احوالپرسی کرد و تلفن قطع شد. آخرین تماسی که با او داشتم، ٢٣روز پیش بود. نمی دانستیم کی آزاد می شود.

چه موقع متوجه شدید که آزاد شده؟

پنجشنبه ساعت ١٢ ظهر بود که همسرم تماس گرفت و گفت که رسیده اند ایران. خیلی خوشحال شدیم. همه خانواده صیادان با گل و شیرینی رفتیم اسکله. ١٢شب بود که رسیدند. پدر و پسر گناوه ای هم همراهشان بودند. ما برایشان روی اسکله مراسم برگزار کردیم.

حال معنوی ارزش چطور بود؟

خوب بود. اذیت نشده بودند. زیاد از این ناراحت بودند که مسئولان دولتی کاری برایشان نکردند.

در این مدت چطور به شما گذشت؟

برای من و دختر و پسرم خیلی سخت گذشت. دخترم مریض بود و ما در حالت بلاتکلیفی به سر می بردیم، نمی دانستم باید چقدر صبر کنم.

«مجید ماهینی» یکی از صیادان آزاد شده است ایرانی :

فکر نمی کردیم دوباره به کشور عزیزمان ایران برگردیم

«مجید ماهینی» یکی دیگر از صیادانی است که آخرهای خرداد سال گذشته روی قایق مشغول صید ماهی بود که گرفتار نیروهای دریابانی عربستان شد. او که ١٣ ماه در زندان عربستان بود، در گفت وگو با «شهروند» از شرایط سخت و ناامیدکننده ای که در این مدت داشته می گوید. مجید ١٨ سال سابقه صیادی دارد و با وحید و سعید خسروی چند سالی است روی یک قایق کار می کنند.

این ١٣ ماه چطور به شما گذشت؟

خیلی سخت بود، اصلا فکر نمی کردیم ما را آزاد کنند، هر وقت به آنها می گفتیم کِی ما را آزاد می کنید، می گفتند به همین زودی. می گفتند یک ماه دیگر. ما روزها را می شمردیم، یک ماه که می شد، می دیدیم خبری نیست. اینطوری خیلی با روان ما بازی می کردند.

روزی که آنها به قایق شما حمله کردند، چه اتفاقی افتاد؟

ما اصلا نمی دانستیم قایق سعودی هست. قایق ما خراب شده است بود، وحید خسروی که صاحب قایق و ناخداست، بعد از این که فهمید موتور خراب شده، مشغول تعمیر آن شد، غافل از این که جزر و مد ما را به سمت آب های عربستان برده بود. ما اصلا متوجه نبودیم که وارد مرز آنها شدیم.

آیا این قدر نزدیک شده است بودید؟

کلا مرز خیلی به ما نزدیک هست. حدود یک مایل دریایی یعنی سه کیلومتر فاصله هست. تابستان آب گرم که می شود ماهی ها دورتر می شوند، ما هم مجبور شدیم جهت این که صید کنیم، به نزدیکی های مرز برویم، ولی آن اتفاق برایمان افتاد. وحید خسروی شمع موتور را عوض کرد که از دور دیدیم قایقی به ما نزدیک می شود، فکر کردیم قایق سپاه هست، آنها به سمت ما می آمدند که موتور روشن شد، آنها که از دور می آمدند فکر کردند ما می خواهیم فرار کنیم، به همین خاطر با سرعت به سمت ما آمدند و سوار قایق شدند. همان لحظه سرم خورد به گوشه قایق و از حال رفتم. هنگامی که به هوش آمدم دیدم روی کشتی سعودی هستیم.

رفتارشان چطور بود؟

همان اول روی ما اسلحه کشیدند و مرتب می پرسیدند که آیا می خواستید، فرار کنید. ما هم توضیح می دادیم، بعد دست های مان را با طناب بستند، قایق را بکسل کردند و پیش رفتند. جلوتر ما را به کشتی بزرگی انتقال یافته کردند و از آنجا ما را بردند به الخفجی.

از روی لباس هایتان می توانستند بفهمند که صیاد هستید؟

بله؛ ولی هنگامی که به قایق ما حمله کردند و قایق رفت زیر آب، تمام مدارک ما هم افتاد داخل دریا. هیچ مدرکی نداشتیم که ثابت کنیم صیاد هستیم.

بعد که شما را به زندان دمام انتقال یافته کردند، چه اتفاقی افتاد؟

آنجا کاری به ما نداشتند ولی از نظر روانی فشار زیادی به ما وارد می کردند، مرتب تاریخ آزادی اعلام می کردند و بعد خبری نمی شد. حتی یک بار بعد از ١٠ ماه، ما را از زندان دمام خارج کردند و گفتند بروید که آزادید. هنگامی که رسیدیم الخفجی، گفتند سه ماه دیگر باید بروید زندان. زندان الخفجی از دمام بهتر بود؛ ولی بلاتکلیفی اش بد بود. ما اصلا نمی دانستیم که آزادمان می کنند یا نه.

از صیادان گناوه ای چطور خبر گرفتید؟

آنها را موقع آزادی دیدیم. عبدالغنی رحیمی و اکبر رحیمی، پدر و پسر صیادی بودند که یک ماه بعد از ما دستگیر شده است بودند. آنها هم در شرایطی شبیه ما دستگیر شدند؛ ولی قایق ارزش سالم بود. بعد از سه ماه که به ما گفتند آزادیم، متوجه شدیم که این پدر و پسر هم آزاد شده است اند. ما هم با آنها برگشتیم. اگر آنها نبودند نمی دانیم چه اتفاقی جهت ما می افتاد. خواست خدا بود که آنها را دیدیم.

قایق کامل از بین رفت؟

نه ولی شکست و خسارت زیادی دید. خود قایق نزدیک ٩ میلیون تومان است ولی موتورش ٣٣ میلیون تومانی می شود. حالا باید تعمیرش کرد. ما سه نفری روی این قایق کار می کردیم.

دریابان های سعودی بعد از آزادی دیگر کاری به کارتان نداشتند؟

نه؛ تا ٢٥ مایلی همراه مان آمدند، قایق ما را هم بکسل کردند. بعد طناب را باز کردند و گفتند بروید. البته قبلش هم کلی از ما فیلم گرفتند و نشان دادند که آزاد شده است ایم .

آن روز که شما را دستگیر می کردند، فکرش را می کردید که ١٣ ماه بعد دوباره به همان آب برگردید؟

اصلا؛ همه اش فکر می کردیم چه آخر نامعلومی منتظر ماست. خیلی شرایط وحشتناکی بود. همه اش ناامید بودیم، دعا می کردیم. فکر نمی کردیم که یک روزی برگردیم.

واژه های کلیدی: عربستان سعودی | عربستان | عربستانی | عربستان، | زندانی | ایرانی | زندان | ایران | ماهینی | ایرانی | انتقال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *