خرید کتاب از گوگل

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

دانلود کتاب خارجی

دانلود کتاب لاتین

اعترافات زن هفت‌تیرکش در برابر بازپرس

زن 24 ساله که شوهر عراقی خود را در خیابان دروس پایتخت ایران با شلیک سه گلوله به قتل رسانده بود، به تشریح انگیزه‌اش از جنایت پرداخت.

اعترافات زن هفت‌تیرکش در برابر بازپرس

اعترافات زن هفت تیرکش در برابر بازپرس

عبارات مهم : ایران

زن 24 ساله که شوهر عراقی خود را در خیابان دروس پایتخت ایران با شلیک سه گلوله به قتل رسانده بود، به تشریح انگیزه اش از جنایت پرداخت.

به گزارش جام جم آنلاین، زن 24 ساله به نام سارا ساعت 11 و 30 دقیقه هنگام ملاقات با شوهر 38 ساله عراقی اش، او را با شلیک سه گلوله در خیابان دروس پایتخت ایران از پای درآورد و گریخت.

اعترافات زن هفت‌تیرکش در برابر بازپرس

او تحت تعقیب پلیس قرار داده شد و یک ساعت بعد از جنایت بازداشت شد و همان موقع به قتل شوهر عراقی اش اعتراف کرد. دیروز عامل این جنایت جهت ادامه تحقیقات به شعبه ششم بازپرسی دادسرای جنایی پایتخت انتقال یافته شد و به تشریح ماجرای قتل شوهر عراقی اش پرداخت و به قاضی محسن مدیرروستا گفت: شوهرم قصد داشت چند بار به جان من سوءقصد کند که موفق نشد. او حتی روز اتفاق مرا بشدت تحقیر کرد.

درگیری هایی که با او داشتم، باعث شد چون مرا طلاق نمی داد و شرایط زندگی ام را به تباهی کشانده بود، از او انتقام بگیرم. روز اتفاق زمانی که با هم ملاقات کردیم، او سلاحش را که نزدم بود، خواست که من به محض بیرون آوردن سلاح از کیفم چند تیر به او شلیک کرده و جانش را گرفتم. شاید اگر من وی را نمی کشتم، او مرا به قتل می رساند. بعد از جنایت پشیمان شدم. دلتنگ دو فرزند ام هستم که در عراق زندگی می کنند.

زن 24 ساله که شوهر عراقی خود را در خیابان دروس پایتخت ایران با شلیک سه گلوله به قتل رسانده بود، به تشریح انگیزه‌اش از جنایت پرداخت.

زن جوان به اتهام قتل عمد شوهرش روانه بازداشتگاه پلیس آگاهی شد .

فرصتی به خبرنگار جنایی روزنامه جام جم دست داد تا با سارا گفت وگو کند که می خوانید.

چطور با مقتول آشنا شدی؟

اعترافات زن هفت‌تیرکش در برابر بازپرس

من در رشته حقوق لیسانس گرفتم و تنها فرزند خانواده ام بودم. پدرم تاجر خودروست و در ترکیه زندگی می کند و در رفت و آمد به پایتخت ایران است. او و مادرم به علت بروز اختلاف هایی 20 سال است که از هم جدا زندگی می کنند. مادرم و مادربزرگم در منزل ای دوطبقه در دروس زندگی می کنند. طبقه پایین این منزل متعلق به پدرم است و زمانی که به کشور عزیزمان ایران می آید، در آنجا ساکن می شود. پنج سال پیش به واسطه دوست پدرم به اربیل سفر کردیم که در آنجا شوهرم موسی را دیدم، همین باعث آشنایی مان شد .

بعد چه شد؟

زن 24 ساله که شوهر عراقی خود را در خیابان دروس پایتخت ایران با شلیک سه گلوله به قتل رسانده بود، به تشریح انگیزه‌اش از جنایت پرداخت.

او همسر و چهار فرزند داشت. وی به خاطر علاقه به من، آنها را ترک کرد. به پایتخت ایران آمد و از من خواستگاری کرد، ولی خانواده ام مخالف این ازدواج بودند. من مخفیانه با او ازدواج کردم. ثمره زندگی مان پسری چهار ماهه و دختری چهار ساله است. ازدواجمان در عراق ثبت شد و پدرم از این ماجرا اطلاع ندارد و فقط خانواده مادری ام می دانند. شوهرم دو سالی بود که بدون کار شده است بود و هزینه زندگی مان را از پولی که پدرم و خانواده ام به حسابم واریز می کردند، تامین می کردیم. جهت شوهرم نیز خودم کارت بانکی گرفته بودم و پول به آن واریز می کردم. یک سال در کشور عزیزمان ایران بودیم و بعد به عراق رفتیم.

اختلافات تان بر سر چه بود؟

اعترافات زن هفت‌تیرکش در برابر بازپرس

اوایل به او علاقه مند بودم. او نخستین علاقه زندگی ام بود. گمان می کردم با او خوشبخت می شوم. شاید به همین علت بود که مخفیانه با او در عراق ازدواج کردم. مدتی که از زندگی مان گذشت، اخلاق و رفتارش عوض شد و دیگر دنبال کار نمی گشت. او مدام مرا تحقیر می کرد.

اذیت می شدم. دعوا می کردیم. این بخشی از اختلاف هایمان بود. درگیری و دعواهایمان آنقدر اوج گرفته بود که حتی او در زمانی که در شمال پایتخت ایران زندگی می کردیم، یک بار به جانم سوءقصد کرد و می خواست مرا از تراس منزل مان در طبقه پنجم به پایین بیندازد که همسایه ها سررسیدند و نجاتم دادند. از او شکایت کردم، ولی مدتی بعد به خاطر این که به فرزند هایمان آسیب نرساند، کوتاه آمدم و رضایت دادم و شوهرم را بخشیدم، ولی ماجرا به همین جا ختم نشد، سه چهار بار درعراق به جانم سوءقصد کرد و حتی می خواست خفه ام کند که موفق نشد و نجات یافتم. از او شکایت کردم، ولی در دادگاه عراق به شکایت هایم رسیدگی نشد. حتی شوهرم زمانی که پسرم را حامله بودم، با لگد ضربه ای به من زد که باعث آسیب دیدن فرزندم شد.

چرا به پایتخت ایران بازگشتید؟

برای دیدن خانواده ام آمدم و در منزل مادربزرگم ساکن بودم. شوهرم نیز دو روز قبل چون سلاح غیرمجاز همراه داشت، قاچاقی به کشور عزیزمان ایران آمد و در یک منزل اجاره ای درحوالی خلیج فارس ساکن شد. بعد با من تماس گرفت و با هم قرار ملاقات گذاشتیم. او مدام تحقیرم می کرد. به علت این که بیمار شده است بودم، قرار شد روز بعد بیاید و با هم به مرکز درمانی برویم و کمی حرف بزنیم. سلاحش را در منزل نگهداری می کردم. شوهرم مرا طلاق نمی داد و من مجبور بودم جهت این که فرزند ها را از من نگیرد، با او سازش کنم.

از روز جنایت بگو؟

ساعت یازده و نیم صبح بود که با هم یک کوچه بالاتر از منزل مادربزرگم قرار گذاشتیم. همان موقع تلفن همراهم زنگ خورد. داشتم با مسئول فروش یک کارخانه روغن حرف می زدم تا شاید شوهرم بتواند با آنها جهت تجارت روغن معامله کند و با فروش آن در عراق زندگی مان بهتر شود. بعد که تلفن قطع شد، شوهرم حرکت کرد و من پشت سرش راه می رفتم. از من سلاحش را خواست. کلت و گوشی او را در کیفم گذاشته بودم.

بعد چه شد؟

چون پیش از ملاقات با هم دعوا کرده و تحقیرم کرده بود، از او دلخور بودم. سلاح را از کیفم درآوردم. همان موقع بود که تمام بدبختی این چند سال برابر چشمانم آمد و تصمیم گرفتم او را بکشم. سلاح را به دست گرفتم و سه تیر به او شلیک کردم. دستپاچه شدم و فرار کردم. رفتم کوچه پشت منزل مادربزرگم سلاح و تلفن را دفن کردم که بعد از دستگیری ام کشف شد. سه دقیقه بعد به محل بازگشتم که دیدم دو زن و یک مرد آمده اند.

نزدیک او شدم که فریاد زدند زن نزدیک نرو انگار مرده الان اورژانس و پلیس می آید. ترسیدم، به منزل مان بازگشتم. لباس هایم را عوض کردم. مادربزرگم هرچه پرسید چه شده، حرفی نزدم. دوباره سمت محل قتل رفتم. در میانه راه چند نفر از آشنا ها مرا دیدند، ولی راجع به این که جسد متعلق به شوهرم است حرفی نزدند. رفتم بانک و جهت فرزندانم در عراق پول واریزکردم. یک ساعت بعد که داشتم بازمی گشتم مادربزرگم خبر داد پلیس به برابر منزل آمده است. همانجا فهمیدم ماجرا لو رفته و باید تسلیم شوم. ماموران را در کوچه دیدم و همانجا اعتراف کردم و بازداشت شدم.

پشیمانی؟

بله. خیلی اشتباه کردم. نمی دانم چه بلایی سر فرزندانم می آید.

واژه های کلیدی: ایران | جنایت | زندگی | فرزند | فرزندان | خانواده | اخبار حوادث

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *