خرید کتاب از گوگل

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

دانلود کتاب خارجی

دانلود کتاب لاتین

داستان یک قاچاق هولناک

«کلیه طرفدار بیشتری دارد ولی من در کار خرید و فروش دیگر اعضای بدن هم هستم. یک بار یک مشتری چشم درخواست کرد و توانستم مشتری را پیدا کنم که چشمش را بفروشد. از چشم

داستان یک قاچاق هولناک

داستان یک قاچاق هولناک

عبارات مهم : جراحی

«کلیه طرفدار بیشتری دارد ولی من در کار خرید و فروش دیگر اعضای بدن هم هستم. یک بار یک مشتری چشم درخواست کرد و توانستم مشتری را پیدا کنم که چشمش را بفروشد. از چشم آن شخص تصویر گرفتم و با واتس اپ به مشتری نشان دادم تا تایید کند. بعدش هم معامله را جوش دادم.»

به گزارش فرادید به نقل از بی بی سی نوشت: «همین که او قصه زندگی و شغلش را برایم تعریف می کند، می توانم به وضوح برق غرور را در چشم هایش مشاهده کنم.

داستان یک قاچاق هولناک

زمانی که ابوجعفر با یک باند فعال در خرید و فروش اعضای بدن انسان آشنا شد، حراست یک میخانه را به عهده داشت. او وظیفه داشت تا افراد به شدت فقیر را بجوید تا بتواند در ازای پرداخت مبلغی ناچیز، اعضای بدنشان را خریداری کند. هجوم پناهندگان از سوریه به لبنان نیز وقت را جهت فعالیت و رشد زیاد فراهم کرده بود. ابوجعفر می گوید: «من مردم را استثمار می کنم. البته بسیاری از آنها اگر در همان سوریه می ماندند، جانشان را از دست داده بودند و به همین خاطر از دست دادن یکی از اعضای بدنشان در برابر فوت و لحظات وحشتناکی که تجربه کرده اند، چیز خاصی نیست… من آنها را استثمار می کنم و آنها نیز از این کار سود می برند.»

پایگاه فعالیت این قاچاقچی، کافی شاپ بسیار کوچکی در یکی از حومه های شلوغ جنوب بیروت است؛ ساختمانی مخروبه که آن را با برزنت پوشانده اند.

«کلیه طرفدار بیشتری دارد ولی من در کار خرید و فروش دیگر اعضای بدن هم هستم. یک بار یک مشتری چشم درخواست کرد و توانستم مشتری را پیدا کنم که چشمش را بفروشد. از چشم

پشت سرشان یک پارتیشن فرسوده واقع شده است است که نقش دیوار اتاقی مملو از وسایل و اسباب قدیمی را بازی می کند. همچنین چند قفس مرغ علاقه کنار هم چیده شده است که صدایشان فضا را پر کرده است. او می گوید که از داخل همین اتاق در طول سه سال گذشته، اعضای بدن ۳۰ پناهنده را خرید و فروش کرده است. او می گوید: «کلیه طرفدار بیشتری دارد ولی من در کار خرید و فروش دیگر اعضای بدن هم هستم. یک بار یک مشتری چشم درخواست کرد و توانستم مشتری را پیدا کنم که چشمش را بفروشد. از چشم آن شخص تصویر گرفتم و با واتس اپ به مشتری نشان دادم تا تایید کند. بعدش هم معامله را جوش دادم.»

خیابان های باریک اطراف محل کارش مملو از پناهنده است. تقریبا یک پناهنده از هر چهار پناهنده ای که در لبنان زندگی می کنند، پناهندگان سوریِ فراری از جنگ هستند. بسیاری از آنها به علت قوانین لبنان قادر به کار کردن نیستند و بسیاری از خانواده ها حتی نان شب جهت خوردن هم ندارند.

بین فقیرترین پناهندگان می توان به فلسطینی ها اشاره کرد که پیشتر پناهنده خود سوریه بودند و به همین علت زمانی که وارد لبنان می شوند، آژانس پناهندگان شرکت ملل اجازه عضویت دوباره را به آنها نمی دهد. آنها در اردوگاه هایی پر جمعیت زندگی و کمک های ناچیزی را دریافت می کنند.

داستان یک قاچاق هولناک

گروه دیگر که به اندازه آنها فقیر و درمانده هستند، پناهندگان سوری اند که پس از مه ۲۰۱۵ وارد لبنان شدند زیرا دولت لبنان در آن تاریخ از شرکت ملل درخواست کرد تا پناهندگان جدیدتر را عضویت نکند.

ابو جعفر می گوید: «آنهایی که نامشان به عنوان پناهنده ثبت نشده است، شرایط بسیار مشکل دارند. چه کاری از دستشان برمی آید؟ آنها فقیر و بیچاره هستند و جهت زنده ماندن هیچ راه دیگری جز فروش اعضای بدنشان ندارند.»

«کلیه طرفدار بیشتری دارد ولی من در کار خرید و فروش دیگر اعضای بدن هم هستم. یک بار یک مشتری چشم درخواست کرد و توانستم مشتری را پیدا کنم که چشمش را بفروشد. از چشم

برخی از پناهندگان به خصوص کودکان در خیابان ها گدایی می کنند. پسران کوچک تر کفش واکس می زنند یا آدامس و دستمال کاغذی سر چهارراه ها می فروشند یا در نهایت به کودک کار تبدیل می شوند. بعضی نیز به سمت روسپیگری سوق پیدا می کنند.

اما فروش اعضای بدن یکی از راه های سریع کسب درآمد است. ابوجعفر پس از پیدا کردن فرد مورد نظر، وی را با چشمانی بسته به یک مکان از پیش تعیین شده است انتقال یافته می کنند. پزشکان گاهی اوقات فرد را در منزل های استیجاری تحت جراحی قرار می دهند که به طور موقتی به کلینیک درآمده اند. پزشکان پیش از انجام عمل جراحی تنها به چند آزمایش راحت و ابتدایی مانند آزمایش خون بسنده می کنند.

داستان یک قاچاق هولناک

او می گوید: «پس از اتمام عمل جراحی آنها را برمی گردانم. سپس یک هفته مواظبت پزشکی از آنها انجام می دهم تا بخیه ها کشیده شوند. به محض این که بخیه ها کشیده شد، دیگر کاری نداریم که چه بلایی قرار است سرشان بیاید. واقعا برایم اهمیتی ندارد که آیا آن مشتری زنده می ماند یا خیر. چیزی که می خواستم را به دست آوردم. مسئله من نیست که بعد از پرداخت پول، چه بلایی سرشان خواهد آمد.»

آخرین مشتری ابوجعفر پسری ۱۷ ساله است که پس از کشته شدن پدر و برادرانش از سوریه خارج شد. سه سال است که آن پسر در لبنان به سر می برد. او هیچ شغلی ندارد و به شدت بدهی اوج آورده است. در این شرایط باید خرج مادر و پنج خواهر دیگرش را هم تامین کند.

آن پسر به ابوجعفر به توافق رسیدند که کلیه راستش را به مبلغ ۸۰۰۰ دلار بفروشد.

و روز بعد و در حالی که علیرغم مصرف مسکن هنوز درد می کشید، او را روی مبلی مندرس خوابانده بودند تا استراحت کند. صورتش خیس عرق شده است و خون از اطراف باندپیچی بیرون زده بود.

ابوجعفر نمی گوید که از کنار آن معامله چقدر خورد. او حتی می گوید که نمی داند پس از انجام عمل جراحی چه اتفاقی سر آن اندام رخ می دهد. او البته حدس می زند که آن اندام ها احتمالا به جایی صادر شوند.

مشکل کمبود اعضای پیوندی در اکثر کشورهای خاورمیانه وجود دارد که موانع فرهنگی و مذهبی از عمده ترین دلایل آن است. اغلب خانواده ها میل به دارند که عزیزانشان پس از فوت بلافاصله دفن شوند.

ابوجعفر اعتقاد است که دست کم هفت دلال دیگر مانند خودش در لبنان فعالیت دارند. او می گوید: «در این شغل دست دارد زیاد می شود. کسب و کارهای این چنینی به جای کم کردن در حال زیاد کردن هستند و پس از ورودی سوری ها به لبنان، سرعت زیاد هم به خود گرفت.»

ابوجعفر به خوبی می داند که کارش خلاف قانون است ولی از مقامات واهمه ای ندارد. او حتی با بی پروایی تمام کارش را تبلیغ می کند و می توان شماره اش که با اسپری روی دیوارهای اطراف منزل اش مشاهده کرد. همسایه ها هم از او می ترسند و هم به او احترام می گذارند. در خیابان، مردم او را صدا می زنند تا کمی شوخی و یا بحث کنند. او هنگام پیاده روی یک هفت تیر را زیر جورابش پنهان می کند.

ابوجعفر می گوید: «می دانم کارم غیر قانونی است ولی دارم به مردم کمک می کنم. من این گونه برداشت می کنم. مشتری از آن پول جهت ساخت آینده ای بهتر جهت خودش و خانواده اش استفاده می کند. او می تواند با پولش یک تاکسی بخرد و کار کند یا اصلا به کشور دیگری مهاجرت کند. من دارم به آن افراد کمک می کنم و قانون اصلا برایم اهمیتی ندارد.»

وی حتی قانون را عامل فقر پناهجویان می داند زیرا مقامات اجازه کار و دسترسی به کمک ها را جهت آنها بسیار محدود کرده اند.

ابوجعفر در آخر می گوید: «من کسی را مجبور نکرده ام که تحت عمل جراحی قرار بگیرد. من فقط پس از درخواست خود فرد معامله را جوش می دهم تا کارها با شتاب بیشتری انجام بگیرد.»

او سیگارش را روشن می کند و یکی از ابروهایش را اوج می اندازد و می گوید: «چشمت را چند می فروشی؟»

* ابو جعفر نام واقعی او نیست. شرط آن شخص جهت انجام این مصاحبه عدم استفاده از نام واقعی و

واژه های کلیدی: جراحی | لبنان | اعضای بدن | عمل جراحی | فروش اعضای بدن | پناهندگان سوری | اخبار اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *