خرید کتاب از گوگل

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

دانلود کتاب خارجی

دانلود کتاب لاتین

نامه قشنگ و بی نظیر کریستیانو رونالدو در مورد دوران کودکی اش

کریستیانو رونالدو نامه ای قشنگ راجع به دوران کودکی اش و قبل از به شهرت رسیدن نوشته است که خواندن آن مطمئنا جهت شما لذت بخش خواهد بود.

نامه قشنگ و بی نظیر کریستیانو رونالدو در مورد دوران کودکی اش

کریستیانو رونالدو نامه ای قشنگ راجع به دوران کودکی اش و قبل از به شهرت رسیدن نوشته است که خواندن آن مطمئنا جهت شما لذت بخش خواهد بود.

کریستیانو رونالدو راجع به کودکی اش نامه نوشت

کریستیانو رونالدو ستاره پرتغالی رئال مادرید در نامه ای سرگشاده به خاطراتی از دوران کودکی اش اشاره کرده است.

رونالدو در این نامه که قلمی شیوا دارد خاطراتی از دوران کودکی خود نقل کرده هست، از مشکل هایی که تحمل کرده تا تبدیل به ستاره فعلی شود و از این که چقدر به داشتن پسرش افتخار می کند. این نامه قشنگ از نظرتان می گذرد:

نامه قشنگ و بی نظیر کریستیانو رونالدو در مورد دوران کودکی اش

* خاطره بسیار جالبی از وقت هفت سالگی خود دارم. به خوبی می توانم آن لحظه را در ذهنم تصور کنم و حس دلپذیری نسبت به آن داشته باشم. این خاطره به خانواده من مربوط هست. به تازگی فوتبال بازی کردن را به صورت جدی شروع کرده بودم. قبل از ان فقط در خیابان های مادیرا با دوستانم بازی می کردم. منظورم از خیابان، بزرگراه خاکی یا کوچه خلوت نیست، منظورم خیابان واقعی هست. دروازه یا هیچ چیز دیگری نداشتیم بلکه هر وقت ماشین رد می شد باید بازی را متوقف می کردیم. هر روز خیلی خوب و با خوشحالی این کار را انجام می دادم ولی پدرم مسئول تدارکات تیم آندورینیا بود و من را تشویق کرد تا در تیم نونهالان جهت آنها بازی کنم. می دانستم که این کارم باعث می شود به من افتخار کند به همین خاطر به تیم آندورینیا ملحق شدم.

در روز اول قوانین زیادی مطرح شد که آنها را درک نمی کردم ولی دوستشان داشتم. به ساختار و حس بردن معتاد شده است بودم. پدرم در همه بازیها با ریش بلندش و لباس کارش من را نگاه می کرد و عاشق بازی کردن من بود ولی مادرم و خواهرانم علاقه ای به فوتبال نداشتند. به همین خاطر هر شب سر شام پدرم تلاش می کرد تا آنها را متقاعد کند تا جهت دیدن بازی من بیایند. پدرم مثل نخستین وکیل من بود. یادم است که با او از بازیها به منزل بر می گشتم و با خوشحالی می گفت:”کریستیانو امروز گل زده است.”

عبارات مهم : دوران فوتبال – رئال مادرید
بقیه اعضای خانواده می گفتند: “اوه، عالی است.”
ولی راستش را بخواهید زیاد هیجان زده نمی شدند. دفعه بعدی پدرم وارد منزل می شد و می گفت:”رونالدو امروز دو گل زده است!”
یاز هم کسی هیجان زده نمی شدند. فقط می گفتند: “اوه، واقعا خوب است کریس.”
ولی من چه کار می توانستم بکنم؟ فقط به گلزنی ادامه می دادم. یک شب پدرم به منزل آمد و گفت:”کریستیانو سه گل زد! باور نکردنی بود. باید بیایید و بازی او را ببینید.”

ولی همچنان قبل از بازی ها به کنار زمین نگاه می کردم و می دیدم پدرم تنها آن جا ایستاده هست. ولی بالاخره یک روز (که هرگز تصویر آن را در ذهنم فراموش نمی کنم) در حال گرم کردن بودم که به اطراف نگاه کردم و ناگهان دیدم که مادرم و خواهرانم با هم روی صندلی نشسته اند.آنها طوری نشسته بودند که … راستش چطور بگویم؟ خیلی راحت به نظر می رسیدند. خیلی آرام کنار هم نشسته بودند، نه دست می زدند نه تشویق می کردند. انگار من در حال رژه رفتن یا چنین کارهایی بودم. انگار آنها هرگز قبل از آن فوتبال ندیده بودند ولی باز هم آن جا بودند. برایم فقط همین مهم بود.

در آن لحظه حس خیلی خوبی داشتم. برایم آن اتفاق خیلی مهم بود. انگار چیزی درون من رسوخ کرده بود. واقعا به خودم افتخار می کردم. در آن وقت پول زیادی نداشتیم. زندگی در آن وقت در مادیرا سخت بود. گاهی با کفش های قدیمی برادرم بازی می کردم یا از پسرخاله هایم کفش می گرفتم ولی هنگامی که فرزند هستی به پول اهمیتی نمی دهی. برایت فقط احساسات مهم هستند. در آن روز احساسات درونی من خیلی نیرومند بودند. حس می کردم مورد دوستی و حمایت خانواده ام هستم. ضرب المثلث پرتغالی می گوید: menino querido da família . (به معنی پسر محبوب خانواده در زبان پرتغالی)

کریستیانو رونالدو نامه ای قشنگ راجع به دوران کودکی اش و قبل از به شهرت رسیدن نوشته است که خواندن آن مطمئنا جهت شما لذت بخش خواهد بود.

با حس غریبی به آن خاطره نگاه می کنم آیا که آن دوره از زندگی ام کوتاه بود. فوتبال به من همه چیز داد ولی قبل از آن که واقعا آماده باشم من را از منزل ام دور کرد. هنگامی که ۱۱ ساله بودم از جزیره به آکادمی اسپورتینگ لیسبون رفتم و سخت ترین بخش زندگی ام را پشت سر گذاشتم.

فکر کردن به آن لحظات جهت من دیوانه ورا هست. پسرم کریستیانو جونیور در زمانی که این متن را می نویستم هفت ساله است و با خودم فکر می کردم چه حسی خواهد داشت اگر چهار سال دیگر ساکش را برایش جمع کنم و او را به پاریس یا لندن بفرستم. واقعا غیرممکن هست. کاری که خانواده ام در مورد من کردند هم یک کار غیرممکن بود ولی من این وقت را داشتم تا رویایم را دنبال کنم. آنها اجازه رفتن من را صادر کردند و من هم رفتم. تقریبا هر روز گریه می کردم. در پرتغال زندگی می کردم ولی انگار به کشور دیگری رفته بودم. لهجه تازه باعث شده است بود که عملا حس کنم که باید با مردمی صحبت کنم که زبان دیگری دارند. فرهنگ ها متفاوت بود. هیچ کس را نمی شناختم و به شدت تنها بودم. خانواده ام چهار ماه یک بار می توانستند به من سر بزنند. آن قدر دلم برایشان تنگ شده است بود که هر روز برایم دردناک بود.

فوتبال به من اجازه پیشروی را داد. می دانستم که درون زمین کارهایی را انجا م می دهم که بقیه فرزند های آکادمی از بعد آن بر نمی آیند. یادم است که یک بار شنیدم یکی از فرزند ها به دیگری می گوید: “دیدی او چه کار کرد؟ این یارو یک غول است.”

بعد از آن بارها این جمله را شنیدم، حتی از مربیانم هم این را می شنیدم ولی بعد از آن یک نفر دیگر می گفت: “بله ولی حیف که این قدر کوچک است.”

درست هم می گفتند. من خیلی لاغر بودم و عضله ای نداشتم. به همین خاطر در سن ۱۱ سالگی تصمیمی متفاوتی گرفتم. می دانستم که استعداد زیادی دارم ولی تصمیم گرفتم هر روز با شدت بیشتری تمرین کنم. نمی خواستم مثل فرزند ها بازی کنم. می خواستم دیگر فرزند نباشم. می خواستم طوری تمرین کنم که عالی ترین بازیکن دنیا بشوم. نمی دانم این حس از کجا آمد. انگار در درون من بود. مثل حس گرسنگی بود که هیچ وقت تمام نمی شود. هنگامی که می باختم حس می کردم گرسنه هستم. هنگامی که می بردم باز هم حس می کردم گرسنه هستم ولی تفاوتش این جا بود که در وقت پیروزی کمی خرده نان خورده بودم. تنها توضیحی که جهت حرفم می توانم داشته باشم همین هست. به تدریج تصمیم گرفتم شب ها یواشکی از خوابگاه خارج شوم تا بتوانم تمرین کنم. عضلانی تر و سریع تر شدم و بعد از آن تلاش کردم درون زمین حرفم را بزنم. آنهایی که عادت داشتند در موردم نجوا کنند:”بله، ولی خیلی لاغر است” حالا طوری به من نگاه می کردند که انگار به آخر دنیا رسیده اند.

هنگامی که ۱۵ ساله شدم در یک جلسه تمرینی به بعضی از هم تیمی هایم نگاه کردم. به خوبی یادم است که به آنها گفتم:”یک روز عالی ترین بازیکن دنیا خواهم شد.” شاید پیش خودشان به حرف من خندیدند. هنوز حتی به تیم بزرگسالان اسپورتینگ هم نرسیده بودم ولی حقیقتا به خودم ایمان داشتم.

نامه قشنگ و بی نظیر کریستیانو رونالدو در مورد دوران کودکی اش

هنگامی که در سن ۱۷ سالگی وارد فوتبال حرفه ای شدم، مادرم به خاطر استرس به ندرت بازی هایم را می دید. او جهت دیدن بازی های ما به استادیوم قدیمی ژوزه آلوالده می آمد و در بازیهای بزرگ آن قدر استرس می گرفت که چند دقیقه بیرون می رفت. واقعا بیرون می رفت. پزشکان به او توصیه کرده بودند که جهت دیدن بازی های من مسکن بخورد. یک بار به او گفتم: “یادت است زمانی که کلا به فوتبال اهمیتی نمی دادی؟”

رویاهای من بزرگ و بزرگ تر شدند. می خواستم جهت تیم ملی پرتغال و منچستر یونایتد بازی کنم آیا که بارها از طریق تلویزیون لیگ انگلیس را تماشا کرده بودم. سرعت بازی و شعارهایی که هواداران می خواندند من را هیپنوتیزم می کرد. جو آن جا جهت من تکان دهنده بود. هنگامی که بازیکن حرفه ای منچستر شدم، به خودم افتخار می کردم ولی به نظرم این لحظه جهت خانواده ام افتخارآمیزتر بود.

در ابتدا بردن جام ها جهت من خیلی احساسی بود. یادم است زمانی که جهت نخستین بار با منچستر قهرمان چمپیونزلیگ شدم، حس شگفت انگیزی داشتم. هنگامی که نخستین توپ طلایم را بردم هم این حس را داشتم ولی رویاهایم همچنان بزرگتر می شدند. شاخصه رویاها همین هست، نه؟ من هر لحظه رئال مادرید را تحسین می کردم و چالش جدیدی را می خواستم. به دنبال بردن جامها با رئال مادرید و شکستن همه رکوردها بودم. می خواستم تبدیل به اسطوره این کلوب شوم.

در ۸ سال اخیر به چیزهای شگفت انگیزی در رئال رسیدم ولی اگر بخواهم صادق باشم، بردن جامهای اخیر در دوران فوتبالم حس متفاوتی برایم داشته است ، به خصوص در دو سال اخیر. در رئال مادرید هنگامی که نمی توانی جام ببری، بقیه تو را ناکام می دانند. عظمت در همین جاست و شغل من همین است.

کریستیانو رونالدو نامه ای قشنگ راجع به دوران کودکی اش و قبل از به شهرت رسیدن نوشته است که خواندن آن مطمئنا جهت شما لذت بخش خواهد بود.

ولی هنگامی که که پدر شده است ای، احساسات کاملا متفاوتی داری. احساسی که نمی توانم توصیفش کنم. به همین خاطر دوران حضورم در مادرید خاص بوده هست. من فوتبالیست بودم و هستم ولی در کنارش نقش یک پدر را دارم. حاطره ای را در کنار پسرم به خوبی به یاد دارم. هنگامی که به ان فکر می کنم حس مطبوعی به من دست می دهد.
بعد از قهرمانی اروپا در کاردیف درون زمین بودیم. در آن شب تاریخ سازی کردیم. هنگامی که بعد از سوت آخر درون زمین بودم، انگار پیغامی را به دنیا فرستاده بودم ولی بعد از آن پسرم وارد زمین شد تا با من مراسم خوش حالی بگیرد و انگار با یک “بشکن” انگشت احساساتم کلا عوض شد. ناگهان همه چیز برایم عوض کردن کرد. او با پسر مارسلو در اطراف زمین می دوید و با هم جام را گرفته بودیم. بعد از آن در زمین قدم زدیم و دست در دست با همدیگر صحبت کردیم.
این حس خوب را تا زمانی که پدر نشده بودم درک نکرده بودم. احساسات زیادی به صورت ناخودآگاه پدید می آیند که با کلمات نمی توان آن را توصیف کرد. تنها حسی که می توانم با حس آن لحظه مقایسه کنم مربوط به زمانی است که در مادیرا در حال گرم کردن بودم و مادر و خواهرانم را دیدم که کنار هم روی سکوها نشسته بودند.

هنگامی که جهت مراسم خوش حالی گرفتن به برنابئو برگشتیم، پسرم و پسر مارسلو در برابر هواداران با هم بازی می کردند. این صحنه با زمانی که خودم در خیابان ها در سن او بازی می کردم، خیلی تفاوت داشت ولی امیدوارم حس پسرم مثل حس آن وقت من باشد. Menino querido da família (پسر محبوب خانواده)

بعد از چهارصد بازی در رئال مادرید هنوز مهم ترین هدفم پیروزی هست. من با اشتیاق پیروزی متولد شدم هر چند که احساسم بعد از بردها کاملا عوض شده است هست. این بخش جدیدی از زندگی من هست. پیغام خاص ای را روی کفش های جدیدم حکاکی کرده ام. این پیغام در پشت کفشم قرار گرفته است و آخرین چیزی که قبل از ورود به تونل استادیوم می بینم این جمله هست. این پیغام درست مثل یک هشدار نهایی هست، یک انگیزه نهایی. ” El sueño del niño” (به اسپانیایی یعنی رویای یک بچه)

شاید الان به خوبی درکش کنم.

نامه قشنگ و بی نظیر کریستیانو رونالدو در مورد دوران کودکی اش

در آخر باید بگویم البته ماموریتم هر لحظه یکسان بوده هست. می خواهم به رکوردشکنی در رئال مادرید ادامه بدهم. می خواهم بیشترین جامهای ممکن را ببرم. محیط زیست من همین است ولی چیزی که برایم در دوران حضورم در رئال مادرید اهمیت دارد و هنگامی که ۹۵ ساله شوم هم در موردش با فرزند هایم صحبت می کنم، حس راه رفتن درون زمین به عنوان یک قهرمان هست، زمانی که در دست پسرم بودم و البته امیدوارم دوباره آن لحظه را تجربه کنم.

گردآوری:گروه ورزش سیمرغ
seemorgh.com/sport
منبع: 90tv.ir

واژه های کلیدی: دوران فوتبال | رئال مادرید | دوران کودکی | کریستیانو | فوتبالیست | رونالدو | خانواده | فوتبال | رونالدو | خانواده | فرزند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *