خرید کتاب از گوگل

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

دانلود کتاب خارجی

دانلود کتاب لاتین

مروری بر 30 سال بازیگری و درخشش خسرو شکیبایی

خسرو شکیبایی | نمایشنامه | کارگردانی | سینمایی | بازیگری | کارگردان | بازیگران | سینمای | دوربین | بازیگر | نمایش

مروری بر 30 سال بازیگری و درخشش خسرو شکیبایی

مروری بر 30 سال بازیگری و درخشش خسرو شکیبایی 

خسرو شکیبایی یکی از ماندگارترین صورت هاي هنر کشور عزیزمان ایران است که در اساس بازیگری و صداپیشگی آثار بسیار ارزنده و دوام دارد. 28 تیر 1387، به همین زودی 9 سال از رفتن خسرو شکیبایی گذشت. 64 ساله بود که تسلیم فوت شد. بیمار بود ولی امیدوار. ناخوش بود ولی جلوی دوربین، سرزنده می شود.

مریضی را فراموش می کرد و خود را به جادوی سینما می سپرد. شکیبایی متعلق به نسلی است که با خون دل خوردن بازیگری را آموخته اند. بعد هنگامی که از تقدس این حرفه حرف میزند شعار نمی داد. بعد هنگامی که جلوی دوربین همۀ درد جسمی را فراموش می کرد، باورش را به نمایش می گذاشت.

مروری بر 30 سال بازیگری و درخشش خسرو شکیبایی

او فروردین سال 1323 به دنیا آمد؛ در 19 سالگی روی صحنه تئاتر رفت و یک سال بعد نخستین تجربه بازیگری اش جلوی دوربین رقم خورد: فیلم 16 میلیمتری «کتیبه» به کارگردانی فریبرز صالح. «خط قرمز» مسعود کیمیایی نخستین فیلم سینمایی اوست و بعد از آن هفت فیلم دیگر بازی کرد تا این که «هامون» متولد شد.

حالا سینمای کشور کشور عزیزمان ایران با بازیگری مستعد آشنا شده است که قرار است سه دهه بدرخشد و نقش هاي مانا خلق کند… حیف که سریع رفت. مقاله حاضر را به این بازیگر بزرگ تخصیص داده شده است داده ایم؛ با مرور شاه نقش هاي سینمایی و تلویزیونی و بازخوانی گفته هایش.

خسرو شکیبایی | نمایشنامه | کارگردانی | سینمایی | بازیگری | کارگردان | بازیگران | سینمای | دوربین | بازیگر | نمایش

خاطرات خواندنی خسرو شکیبایی از روزی که عاشق بازیگری شد تا روزی که روی صحنه و جلوی دوربین آمد و نامش سر زبان ها افتاد.

ترسیدم و عاشق بازیگری شدم

در معدود گفت و گوهایش بخشی از زندگی و قبل خود را عیان کرده. خسرو شکیبایی می گوید من در شهر تهران، خیابان مولوی به دنیا آمدم و بزرگ شدم. میگوید در محله ارزش سینما و تئاتر وجود نداشته و به غیر از پدر کسی به هنر علاقه مند نبوده: «پدرم به مشاهده نمایشنامه و فیلم علاقه مند بود.

من اوایل فکر می کردم به علت این است که جهت ایشان مجانی است و تقریبا وظیفه اي.» میگوید به علت فرار از محله و نزدیک شدن به تئاترها و سینماها سراغ هنر رفته. این بخشی از گفته هاي شکیبایی است در گفت و گو به مجله «گزارش فیلم» که آخرهای دهه هفتاد انجام شد. مابقی گفته هاي او به نقل از جام جم و برنامه «دو قدم مانده به صبح» نقل شده است هست.

مروری بر 30 سال بازیگری و درخشش خسرو شکیبایی

آشنایی با تئاتر

یک شب با فردی آشنا شدم که تئاتر کار میکرد و زمانی که فهمید من عاشق تئاتر هستم مرا به سالن تئاتر برد و در آنجا با خودم گفتم اگر شش الی هفت ماه آموزش ببینم. شاید یک نقشی را بازی کنم. در همان وقت یک کارگردان آمد و به من گفت، به تئاتر علاقه داری و میخواهی تئاتر کار کنی؟

خسرو شکیبایی | نمایشنامه | کارگردانی | سینمایی | بازیگری | کارگردان | بازیگران | سینمای | دوربین | بازیگر | نمایش

من هم در پاسخ گفتم بله و آن مرد رفت و مرا نیز با خود برد. کارگردان تئاتر یک نوشته سه خطی به من داد و گفت این نوشته را تمرین کن. بعد از آخر جلسه من در مسیر برگشت و توی راه پله متن را در همان پله ها حفظ کردم و دوباره برگشتم پیش کارگردان تا متن را همان لحظه اجرا کنم.

کارگردان هم بعد از چند دقیقه ولی و اگر و این که تئاتر فرزند بازی نیست و شما باید متن را امشب حفظ کنید، قبول کرد همان شب اجرا کنم و همین هم شد. من از هر شخصی که حرف می زد و یا با من قدم بر می داشت مطلبی می آموختم حال آن که او سخاوتمندانه یاد می داد و یا اصلا نمی دانست که من در پی کسب آن هستم. بعد از سربازی به دوبله رو آوردم.

مروری بر 30 سال بازیگری و درخشش خسرو شکیبایی

اولین تجربه تئاتر

اولین بار که رفتم روی سن تئاتر، دلشوره عجیبی داشتم و این دلشوره و تردید هیچگاه از یادم نمیرود، چون همچنین در من تکرار میشود و همه ي وقت این نگرانی در من بوده، ولی دلشوره اي که هم اکنون داریم عمیق تر هست؛ منتها فرقش در این است که در آن موقع که روی صحنه می رفتم،

می دانستم چه میخواهم بگویم و چه میخواهم انجام، ولی هم اکنون نمی دانم چه باید بگویم و اصلا نمیدانم که من جهت چه دارم گفت و گو می کنم، چون تصور من این است که همه ي وقت آدم هایي که از نظر سنی تجربیاتی دارند و یا خیلی جوان میباشند و مطالعات وسیعی در مورد تئوری هاي هنری دارند، حرف هایي جهت گفتن و بهره گیری دیگران دارند. مثل آدم هاي بزرگی که هم اکنون ما در مملکت خود داریم که گفت و گو اساس کار آنهاست.

من دوست دارم به جای آنکه حرفش را بزنم اکثر کار بکنم. هنگامی که که در فیلم یا نمایشنامه اي بازی می کنم، چه در برابر بازیگر برابر و چه جهت کارگردان هیچ وقت توضیحی نمی دهم و عمل میکنم. این است که گفت و گو جهت من مثل راه رفتن روی لبه تیغ است و همه ي وقت می ترسم که پایم ببرد و یا پرت شوم.

اولین تجربه تئاتر

اولین بار که رفتم روی سن تئاتر، دلشوره عجیبی داشتم و این دلشوره و تردید هیچگاه از یادم نمی رود. چون همچنین در من تکرار میشود و همه ي وقت این نگرانی در من بوده، ولی دلشوره اي که هم اکنون دارم عمیق تر هست؛ منتها فرقش در این است که در آن موقع که روی صحنه می رفتم،

می دانستم چه میخواهم بگویم و چه میخواهم انجام دهم، ولی همین حالا نمیدانم چه باید بگویم و اصلا نمی دانم که من جهت چه دارم گفت و گو می کنم، چون تصور من این است که همه ي وقت آدم هایي که از نظر سنی تجربیاتی دارند و یا خیلی جوان میباشند و مطالعات وسیعی در مورد تئوری هاي هنری دارند، حرف هایي جهت گفتن و بهره گیری دیگران دارند.

مثل آدم هاي بزرگی که همین حالا ما در مملکت خود داریم که گفت و گو اساس کار آنهاست. من دوست دارم به جای آنکه حرفش را بزنم اکثر کار بکنم. هنگامی که که در فیلم یا نمایشنامه اي بازی میکنم، چه در برابر بازیگر برابر و چه جهت کارگردان هیچ وقت توضیحی نمی دهم و عمل میکنم. این است که گفت و گو جهت من مثل راه رفتن روی لبه تیغ است و همۀ وقت} می ترسم که پایم ببرد و یا پرت شوم.

آن موقع که کار تئاتر را شروع کردم، شاد بودم که می توانم با مردم رابطه برقرار کنم و شاخصه هایي که آن موقع برایم وجود داشت نه نمایش بود و نه کسب شهرت و محبوبیت. همه ي وقت دلم می خواست که بنشینم و نمایشی را تماشا کنم و از آن طریق با سن رابطه برقرار کنم و بعد هم که خودم روی صحنه رفتم.

سعی کردم که از روی سن حس هایي را به تماشاگر انتقال یافته کنم و دقیقا چیزی که مرا جهت بازیگری برانگیخت، همین رابطه بود. بعدها خیلی به آن علاقه مند شدم. علاقه اي که پایگاهش در من بسیار محکم بود و فکر کردم که به هیچ کار دیگری علاقه مند نشوم و عشق را صرف اینکار کنم. این بود که این حرفه را شروع کردم و شاید چیزهای درونی تر هم در من بوده که توضیحش جهت من کار مشکلی هست.

پدرم افسر دژبان ارتش بود و به بهانه پیدا کردم سربازهای فراری به سینماها و تئاتر می رفت ولی به جای انجام وظیفه محو تماشای صحنه ها و پرده ها می شد. لحظاتی تراژیک در درام ها وجود داشت که پدرم را به گریه می انداخت و من دقیقا تمام آن لحظات یادم هست. میزان علاقه ام را می دانست و میشود گفت که اینکار او حتما از روی وظیفه نبود؛ چون جمعه ها و حتی در ایام مرخصی هم به تئاتر و سینما می رفت.

بارها شاهد سربازهایی بودم که با یقه باز و ریش نتراشیده در سینما نشسته بودند و می ترسیدم هنگامی که پدرم انها را ببیند و از آنها بازخواست کند، صحنه را از دست بدهم. ولی پدرم آگاهانه خودش را به کوچه علی چپ می زد. بعدها فهمیدم که به تئاتر بسیار علاقه مند است و مطمئن بودم که اگر می دانست نشانه پسرش تئاتر هست، سخت دگرگون می شد و دیگر تئاتر رفتن را قدغن می کرد!

چرا گوینده شدم؟

در سال 46 بعد از اتمام خدمت سربازی، به دنبال کاری جهت امرار معاش بودم که درضمن به تئاتر هم نزدیک باشد. اول شانس به سراغم آمد و بعد کار ایده آل و خلاصه امتحان صدا در استودیو شهاب و قبول شدن و بعد هم استخدام… در نخستین فرصتی که یادش خوش، عباس جوانمرد بعد از مشاهده نمایشنامه اي که در انجمن کشور عزیزمان ایران و ایالات امریکا به نمایش گذاشتیم، من و هادی اسلامی را جذب اداره تئاتر کرد و من که تئاتر نشانه مهم ام بود،

در قلب تئاتر بعنوان هنرمند کارمند استخدام شدم و به علت تمرین هاي عمده و غرق شدن در کار تئاتر، دیگر فرصتی جهت ادامه گویندگی وجود نداشت؛ بنابراین تمام وقتم را در اختیار اداره تئاتر گذاشتم و از دوبله فیلم صرف نظر کردم و قضیه بخشیدن عطایش به لقایش شد و رفت تا سال 55 که مجددا به دعوت استودیو «راما» به کار گویندگی پرداختم و در آن سال ها در فیلمهای زیادی حرف زدم و دلی از عزا درآوردم!

اولین نقش سینمایی

در فیلم «خط قرمز» کیمیایی بود که پخش نشد و ناکام ماند گرچه من عمده از آن کار رضایت ندارم، نه به علت خود فیلم بلکه به علت خودم، چون کیمیایی هر چه تلاش می کرد من را از آن احساس غلو شده است تئاتری بیرون بکشد، نمی شد و خیلی غیرارادی آن پرسشها اغراق شده است تئاتر روی من تاثیر می گذاشت.

داستان «هامون»

نقطه عطف در بازیگری که با تواضع یک بازیگری مثل من منافات دارد، بهتر است بگویم تحولی یا رشدی در من. به نظر من در سینما حس بازیگر مثل کپسول است و مثل این می ماند که دوربین به کار میوفتد، تو هم شیر کپسول را بازی می کنی و حست را بیرون می ریزی؛ دوربین از حرکت باز میماند و تو مجددا شیر را می بندی.

برای روشن تر کردن مقاله اجازه بدهید سری به صحنه تئاتر بزنیم. در آنجا پرده که باز می شود، چیزی که حاکم است تمرکز است و درست مثل این است که موتوری روشن میشود و علی رغم سینما که پشت دوربین هزار اتفاق میوفتد؛ در تئاتر فقط صحنه است که تپش دارد

و بازیگر است که اصلا اسیر قراردادهای تصویری و ژست هاي بی اعتبار که در لحظه ساخته می شود، نیست. یک لحظه کوتاه در نقش قرار میگیرید، دوربین قطع میشود و این دور شدن و نزدیک شدن به شخصیت آدمی، مثل بادکنکی است که نخش رها شده است باشد و توصیه مهم و اساسی اینجاست که باید بتوانی بازرسی بیشتری از روی صحنه تئاتر داشته باشی و نظارت این قضیه هیچ راهی ندارد، به غیر از نیروی خاص اي مثل کارگردان که آن را رهبری کند.

در «هامون» این توانایی در رهبری وجود داشت؛ با سهم بسیار کارگردان و باید بگویم، برترین شاخصه کار ایشان با بازیگر، آزاد گذاشتن در نحوه ارائه بازی هست. بنابراین این نقش باید بافایده می شد. به هر حال سینما یک کار دسته جمعی است و کار گروهی نیاز به مدیریت صحیح بر تمام عوامل دارد و از این نظر فیلم «هامون» مدیون مهرجویی هست.

عجب سرمایه اي داری خسرو!

موقع «تفنگ سرپر» ناخوش بودم؛ یک بار قرار بود سوار اسب شوم و بتازم. قرار بود بدل به جایم حرکت کند؛ ولی جهت پلانی که از نزدیک دیده می شود، باید خودم سوار اسب می شدم. حرکت، جزیی از ذات آقاسید بود. گفتم اسب را بیاورند. کارگردان ناباورانه نگاهم کرد و پرسید: میخواهی سوار شوی؟

گفتم: حالا ببینم چه میشود. این توصیه را داخل پرانتز بگویم که اسب سواری شیوه دارد. رفاقت سوارکار و اسب و هم نفسی این دو با هم حکایتی است شنیدنی. باید سوارکار باشی و بدانی هر نفس اسب باید با دل و جان سوارکار جفت شود.

نگاهش کردم. هر دو با هم غریبه بودیم. سوار شدم. هنگامی که کارگردان گفت: صدا، دوربین، حرکت… تا آمدم به اسب هی بزنم، اسب به باعث حرکت طبیعی اش ضربه اي به بدنم زد که ناگهان احساس کردم تمام بخیه هایم در حال پاره شدن هست. آن درد نفسگیر و سوزش عجیب تمام درونم را به هم زد و تکان داد.

عبارات مهم : خسرو شکیبایی – نمایشنامه
طاقت آوردم و بعد از گرفتن پلان از اسب پیاده شدم. رفتم توی تاریکی هشتی منزل و زارزار گریه کردم و گفتم: خدایا ببین چگونه خوار شدم و به قول سهراب «چگونه از هجوم حقیقت به خاک افتادم». احمدجو و دیگران به سراغم آمدند و گفتند: دیگر از این کارها نکن. کارگردان گفت: من درد را در صورت ات دیدم، ولی غیرت را هم دیدم

که دردت را مخفی میکرد. عجب سرمایه اي داری خسرو! و از همین جا به بعد قرار شد شخصیت «آقاسید» به صورت فردی درونگرا و با پختگی کامل دیده شود.

شاه نقش هاي سینمایی

بازخوانی هفت نقش به یادماندنی شکیبایی در سینما؛ از حمید فیلم «هامون» تا عمورحیم «اتوبوس شب».حدود 48 فیلم سینمایی نقش بازی کرده؛ حتی اگر کیفیت فیلم ها قابل دفاع نباشند نمی توان بازی خسرو شکیبایی را دید و لذت نبرد. گاهی ولی کارگردان ها بهره گیری اي بهینه تر از این استعداد کرده اند و موقعیتی مناسب برایش فراهم آورده اند. نخستین بار در نقش حمید هامون فیلم «هامون» علاقه مندان سینما را انگشت به دهان کرد و حیرت ارزش را برانگیخت.

پیش از آن هفت فیلم نقش بازی کرده بود ولی «هامون» نقطه عطف اول بازیگری اش در سینما شد. بعد از آن گزینه هاي خسرو شکیبایی توام با توجه است و بازی اش بیش از پیش زیر ذره بین. گزینش هفت نقش سینمایی از میان انبوه نقش هاي تحسین شده است شکیبایی کاری راحت نیست ولی روی این ها اشتراک نظر وجود دارد. هرچند نمی توان نقش آفرینی او در «بانو»، «پری»، «خواهران غریب»، چه کسی امیر را کشت»، «ستاره بود»، «رییس» و… را فراموش کرد.

حمید هامون؛ هامون «1368»

کارگردان: داریوش مهرجویی

راز ماندگاری: پیش از آنکه نقش حمید هامون را در فیلم «هامون» بازی کند، بازیگر عمده مشهوری در سینما نبود و شاه نقش هایش روی صحنه تئاتر رقم خورده بود. داریوش مهرجویی وی را گزینش کرد و این چنین استعداد بازیگری خسرو شکیبایی جهت خاص و عام عیان شد. شکیبایی در «هامون» نقش مردی را بازی کرد که آرزوی بزرگ خواه است ولی به زندگی و همسرش هم تعلق علت دارد.

کشمکش حاصل از غلیان درونی او باعث شده است با همسر مشاجره اي بی آخر داشته باشد. شکیبایی در نمایش احساسات درونی گرفتار غلو نمی شود و به تصویر طوری بازی میکند که مخاطب «گاهی» همراه تضرع بی آخر اوست. شکیبایی جهت رسیدن به این نشانه از همۀ ابزار بهره گیری کرده: صدا، حرکات بدن، نحوه راه رفتن

و ایستادن. فیلم مهرجویی به اندازه کافی بزرگ است ولی حمید هامون با شکیبایی معنا شد و شمایل روشنفکر بعد از انقلاب را در ذهن ها حک کرد.چه موفقیتی به دست آورد: شکیبایی جهت «هامون» از جشنواره هشتم فیلم فجر گروه تحریریه سایت بلورین برترین بازیگر نقش اول مرد را به دست آورد. این نقش در غالب نظرخواهی هاي منتقدان در صدر ایستاده.

محمود؛ یک بار جهت همه ي وقت «1370»

کارگردان: سیروس الوند

راز ماندگاری: در اوج روزهایی که موج کار کردن در ژاپن بین جوان ها مرسوم شده است بود، الوند «یک بار جهت همه ي وقت» را با همین مضمون تولید. شکیبایی دو سال بعد از درخشش در هامون جهت بازی در نقش اول این فیلم گزینه شد. جوانی که مدتی است ازدواج کرده و کارش هم نقاشی ساختمان هست. او حالا به سودای سفر به ژاپن قصد دارد به زندگی مشترکش آخر دهد، ولی بارداری همسرش مانع می شود.

شکیبایی در این فیلم باز هم در موقعیت مردی واقع شده است است که زندگی زناشویی اش در حال فروپاشی هست، منتها در شرایطی متفاوت. محمود از لحاظ خاستگاه اجتماعی و خاستگاه فرهنگی کاملا برابر حمید هامون هست. این تقابل و تفاوت در بازی شکیبایی هویداست و مخاطب استیصال او در بحران خودخواسته اي که در آن قرار گرفته، با تمام جزییات می پذیرد.

چه موفقیتی به دست آورد: شکیبایی جهت این نقش از یازدهمین جشنواره فیلم فجر، نامزد گروه تحریریه سایت بلورین برترین بازیگر نقش اول مرد شد و مجله گزارش فیلم هم در مراسم خوش حالی هر سال خود تندیس برترین بازیگر سال را جهت این فیلم به شکیبایی اهدا کرد.

گشتاسب؛ سارا «1371»

کارگردان: داریوش مهرجویی

راز ماندگاری: بعد از «هامون» و «بانو» همکاری سوم خسرو شکیبایی و داریوش مهرجویی رقم می خورد. «سارا» برداشتی آزاد از «منزل عروسک»، نمایشنامه مشهور هنریک ایبسن هست. گشتاسب «خسرو شکیبایی» به سارا «نیکی کریمی» جهت فراهم سازی هزینه بیمارستان شوهرش، حسام «امین تارخ» کمک می کند و در برابر سارا به او سفته میدهد که گرچه امضای همسرش جعلی هست.

سه سال بعد حسام رییس اداره میشود و قصد اخراج گشتاسب را دارد. او با زبان ترساندن از سارا کمک میخواهد. شکیبایی جهت نشان دادن درونیات گشتاسب به کلیشه هاي متعارف چنگ نزده و صورت اي مخوف از خود ترسیم نکرده. شکیبایی جهت نشان دادن روی پلید گشتاسب، آن قدر مهارت دارد که گاه با او همراه میشویم.

چه موفقیتی به دست آورد: نامزد دریافت آهوی بلورین مردم جهت برترین بازیگر نقش دوم مرد از سومین مراسم خوش حالی سینمای کشور کشور عزیزمان ایران «ماهنامه گزارش فیلم- 1372».

رضا؛ کیمیا «1373»

کارگردان: احمدرضا درویش

راز ماندگاری: مردی از دیار جنگ زده جنوب؛ پدری که اسیر شده است و بعد از آزادی داغ فراق فرزند دارد؛ پدری که در دوراهی گزینه میان بازگرداندن دختر یا نگه داشتن اش پیش خانواده دکتر شکوه است که وی را بزرگ کرده اند… درویش بافایده می دانست کمتر بازیگری است که بتواند احساساتی این چنین را در صورت اش نشان دهد.

خسرو شکیبایی گزینه احمدرضا درویش بود و گزاف نیست اگر بگوییم این بازیگر از رموز مهم موفقیت «کیمیا» هست. او در نیمه اول فیلم که در زیر آتش جنگ روایت می شود، پرتلاطم است و به اقتضای شرایط بازی اش توام با فریاد. در نیمه دوم و جایی که متوجه میشود دخترش به وسیله پرستاری نجات یافته و در مشهد هست،

سرشار از سکوت هست. دارد شرایط را سبک سنگین میکند و در دلش آشوبی برپا هست. اتفاقا بازی زنده یاد شکیبایی در پارت سوم سخت تر هست، جایی که باید احساش را با چشم و نگاه و سکوت نشان دهد.چه موفقیتی به دست آورد: نامزد دریافت آهوی بلورین مردم جهت برترین بازیگر نقش دوم مرد از سومین مراسم خوش حالی سینمای کشور کشور عزیزمان ایران «ماهنامه گزارش فیلم- 1372».

جهانگیر؛ کاغذ بی خط «1380»

کارگردان: ناصر تقوایی

راز ماندگاری: اجزای ساختمان فیلم «کاغذ بی خط» مستحکم هست. از سوژه، فیلمنامه و کارگردان گرفته تا بازیگران. خسرو شکیبایی و هدیه تهرانی گزینه ناصر تقوایی جهت جان دادن به همسران قصه بودند. محور مهم «کاغذ بی خط» دل مشغولی رویا است و واکنش‌ها مرد متاثر از رویابافی همسر.

دوز خیال پردازی رویا، جهانگیر را کلافه کرده. توصیه رفتن به کلاس داستان نویسی می دهد ولی به وضوح از شرایط زندگی ناراضی هست. شکیبایی در برابر زندگی فانتزی کاراکتر همسر، باید مردی عاقل باشد و عنان زندگی را به دست گیرد. حساسیت کار بازیگر همین جا هست

که نباید جهت نمایش شمایل همسری معمولی کاری اضافه انجام دهد. واکنش‌ها و گفتار جهانگیر در عین حال برخوردار از ملاحت شخصیت شکیبایی هست؛ «سوسن جون» گفتن او یادتان هست؟چه موفقیتی به دست آورد: بازی در «کاغذ بی خط» جهت خسرو شکیبایی نامزدی برترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره بیستم فجر را به همراه داشت. او جهت این نقش منتخب نویسندگان و منتقدان «برترین هاي سال» شد.

عادل؛ سالاد فصل «1373»

کارگردان: فریدون جیرانی

راز ماندگاری: حدود 10 سال گزینش هاي خسرو شکیبایی نقش هاي مثبت بود که با توصیه متفاوتی از سوی فریدون جیرانی مواجه شد: یک جوان عاشق پیشه لمپن. ریسک فریدون جیرانی و خسرو شکیبایی جواب داد و وجه دیگری از توانایی این بازیگر به چشم آمد؛ آن هم در روزهایی که بعضی گمان میکردند او فقط متخصص نقش هاي روشنفکران و مردمان میانه جامعه هست.

عادل مشرقی دلباخته دخترخاله «لیلا حاتمی» است ولی لیلا در اندیشه زندگی مرفه است و خوشبختی اش را در ازدواج با حمید «محمدرضا شریفی نیا» می داند. شکیبایی جهت نشان دادن عشق و مرام عادل گرفتار اغراق نشد که از قضا چنین نقش هایي پتانسل غلوزدگی دارند. تن صدای شخصیت از حدی اوج نیامد و اکتش پرتنش نشد.

بازیگر و کارگردان درک درستی از نقش داشتند و به همین علت عشق یک جوان لات به دخترخاله متمرد، سوار بر دیگر مشخصات نقش هست.چه موفقیتی به دست آورد: نقش عادل «سالاد فصل» جهت خسرو شکیبایی، گروه تحریریه سایت برترین بازیگر نقش مکمل مرد را از جشنواره بیست و سوم فجر به ارمغان آورد.

عمو رحیم؛ اتوبوس شب «1385»

کارگردان: کیومرث پوراحمد

راز ماندگاری: جزو آخرین نقش هاي تحسین شده است زنده یاد خسرو شکیبایی هست. او در «اتوبوس شب» نقش راننده اتوبوس را بازی کرد که قرار بود اسرای عراقی را به دست نیروهای ایرانی برساند. مسئول اسرا یک نوجوان «مهرداد صدیقیان» است که به اقتضای سن هم ترسیده و هم رفتارش با اسرا توام با خشونت هست. عمورحیم وی را شماتت می کند که با اسیران مهربان تر باشد.

فصل مهم و خوشگل فیلم در همین کل کل هاي میان نوجوان و عمورحیم شکل می گیرد و بازی گیرا و اثرگذار شکیبایی و صدیقیان هویدا میشود. شکیبایی در فیلم سیاه و سفید پوراحمد نقش راننده اتوبوس را طوری بازی میکند که گویی شاهد مستندی جنگی هستیم! لحن بیان دیالوگ ها، حرکت بدن، اوج و پایین رفتن تن صدا، ترحم، مهربانی، عصبانیت؛ این ها در شخصیت عمورحیم یک جا به معرض نمایش گذاشته می شود؛ با بازی مستندوار شکیبایی.

چه موفقیتی به دست آورد: برنده دیپلم افتخار برترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره بیست و پنجم فجر و تندیس نقش اول مرد از مراسم خوش حالی یازدهم منزل سینما.

واژه های کلیدی: خسرو شکیبایی | نمایشنامه | کارگردانی | سینمایی | بازیگری | کارگردان | بازیگران | سینمای | دوربین | بازیگر | نمایش

مروری بر 30 سال بازیگری و درخشش خسرو شکیبایی

مروری بر 30 سال بازیگری و درخشش خسرو شکیبایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *