خرید کتاب از گوگل

چاپ کتاب PDF

خرید کتاب از آمازون

خرید کتاب زبان اصلی

دانلود کتاب خارجی

دانلود کتاب لاتین

سریال اکیا عشق بی پایان آخرین قسمت

که نام دیگر آن سریال عشق بی پایان است مدتیست از شبکه یک ترکیه تبلیغ میگردد و قرار است فیلم اکیا از این شبکه پخش گردد .

یک سریال سریال درام ترکیه ای است که از سایت فیلم imdb امتیاز 7.6 از 10 را دریافت کرده است که نشانگر آن است که این فیلم هم آنچنان چنگی به دل نمیزند .

در سریال عشق بی پایان نام نیهان به اکیا تغییر پیدا کرده است که همین باعث تغییر نام فیلم عشق بی پایان به اکیا شده است .

نسلیهان اتاگول Neslihan Atagül متولد 20 آگوست 1992 در ترکیه است که هم اکنون 24 ساله است و جوان و کم نام و نشان است .

بوراک اوزجویت Burak Özçivit متولد 24 دسامبر 1984 در استانبول ترکیه است که هم اکنون 31 ساله است و بسیار دیده شده است .

 

خلاصه چند قسمت آخر منتشر شده:

 سریال اکیا :

کمال و اکیا بعد از اینکه میبینن اتاق آسو خونیه پلیس خبر میکنن. تو این قسمت گیزم کاراجا در نقش کمیسر مرجان وارد سریال میشه. خونه کمالو چک میکنه و نمونه خون توی اتاق رو برای آزمایش میفرسته و متوجه میشه یه چاقو گم شده و به کمال میگه تو جزو مظنونین هستی. بعدش کمال دستش رو نگاه میکنه که زخم شده و نشون میده که کمال دیشبش رفته بود خونه تا با آسو حرف بزنه و ازش بخواد قرارداد ازدواج رو امضا کنه ولی بقیه اتفاقات رو یادش نمیاد.
کمال میره پیش نگهبان ساختمان و فیلمی رو که وارد شدنش به خونه رو نشون میده پاک میکنه و مرجان هم میاد اونجا و ازش میپرسه تو فیلم ها چیزی توجهت رو جلب کرد و کمالم میگه نه. زینب میره پیش عامر و بهش میگه میخوام با هاکان ازدواج کنم. عامر میگه نمیتونی چون بچه ی منو حامله ای و زینبم میگه به خاطر همین بهت خبر دادم عامر میگه اگه ازدواج کنی نمیوفتم دنبال بچت و زینب میره. مرجان میره شرکت و به عامر و باباش نیگه که ممکنه آسو کشته شده باشه و غالب و مژگان فکر میکنن کار عامره ولی عامر میگه من نکشتمش، چون اون خواهرمه و فاملیه کوزجواغلو رو داره. کمال میخواد هرجور شده اتفاقات دیشب رو یادش بیاد و میره خونه مخفی آسو تا شاید آسو رو پیدا کنه و مرجان هم اونجاست وبهش میگه راستشو بگو تو زنتو کشتی و کمالم میگه من کسی رو نکشتم. اکیا و لیلا هم میرسن اونجا و اکیا همش حسودی میکنه که چرا مرجان پیش کماله. بعدش مرجان از کمال میخواد برسوندش مترو و اکیام تعقیبشون میکنه و با هم غذا میخورن. مرجان از کمال میپرسه با آسو تو یه اتاق میموندید و کمالم میگه نه و مرجان یاد مویی میوفته که تو تخت آسو پیدا کرده بودن و فرستاده بودن برای آزمایش. طوفان به وسیله اکیا عامرو میکشه یه انبار تا ازش اعتراف بگیره و عامر میاد و طوفان روی عامر اسلحه میگیره و میگه تو آسو رو تو بهترین شبش کشتی، آسو و کمال دیشب با هم آشتی کردن و شبو با هم گذروندن. بعدش تو رفتی کشتیش و میخوای قتلو گردن کمال بندازی. اکیام میشنوه و شوکه میشه. عامرم میگه نه من قاتل خواهرم نیستم. و اسلحه رو از طوفان میگیره و میخواد بهش شلیک کنه که اکیا نمیزاره و میگه اگه شلیک کنی دیگه منو نمیبینی و طوفان میره.

عامر به خاطر ضربه ای که طوفان به پاش میزنه، پاش بی حس میشه (چون یک سال پیش پیش کمال بهش شلیک کرده) و میوفته زمین و از اکیا کمک میخواد ولی اکیا با ماشین میره. اما برمیگرده و به عامر میگه بلند شو عامر میگه تو بچگی همیشه خدارو شکر میکردم که اگه مامانم رو گرفت تو رو به جاش فرستاد. تو معبد منی من همه چیزو فقط به خاطر تو تحمل میکنم. اکیا میگه یکی هست که ازت حاملست و تو رو دوست داره. عامر میگه من کسی رو که به خاطر خودش داداششو میفروشه نمیخوام. وقتی تو و کمال فرار کرده بودید زینب شما رو لو داد. من ازت نمیگذرم بفهم. و اکیا کمکش میکنه بلند شه و میرن. هاکان پیش عامره که خبر میرسه تو ساحل یه مورد مشکوکی پیدا شده و عامر سریع میره و اونجا یک دستکش پیدا میکنه و از پلیسا قایمش میکنه. آسو زنده هست و همه چی نقشه خودش و طوفان بود. اون شب وقتی کمال اومد خونه و میخواست قراردادو امضا کنه از پشت به گردنش آمپول میزنه و بیهوشش میکنه. و قبلا هم خون داده بود و خونشو رو تخت و دیوار میریزه و همین طور رو لباس کمال. بعدشم تو ماشین کمال خون میریزن. و آسو تو قایق (همونی که پلیسا پیداش میکنن) میخوابه و موها و خونش رو میریزه. و چاقویی که اثر انگشت کمال روش بود هم تو آب میندازن. (که چاقو رو هم بعدا پلیسا پیدا میکنن) بعد از اومدن نتیجه گزارش ها که همش هم بر علیه کماله مرجان میاد تا کمالو دستگیر کنه ولی کمال دستهاشو دستبند میزنه و فرار میکنه. پلیسا موقع نبش قبر اوزان میبینن که قبر خالیه. و نشون میده که تارک شب قبلش قبرو کنده و جسد اوزان رو دزدیده. و به زینب میگه من به خاطر هردومون اینکارو کردم. مرجان به هاکان که تو قبرستونه میگه اگه کمال اومد دستگیرش کن. کمال میاد قبرستان پیش اکیا و میگه من بهت دروغ گفتم، اونشب رفتم خونه تا با آسو حرف بزنم. ولی به خاطر مخفی کردن از تو نبود چیزایی هست که یادم نمیاد. اکیا میگه چیزی بینتون گذشت کمالم میگه نه و اکیا میگه یکی میخواد قتلو گردن تو بندازه تا وقتی همه چی معلوم بشه فرار کن و اکیا جلوی هاکان رو میگیره و کمال فرار میکنه. عامر میفهمه که اثر انگشت روی دستکش ها مال کماله و میوفته دنبال کمال و نمیزاره فرار کنه و میگه فراری دستگیر شد، بازی تموم شد کمال سویدره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *