دانلود رایگان pdf کتاب آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند نوشته (ترجمه) آنیس مارتن لوگان ابوالفضل الله دادی

خوانند,خواننده, خواننده ,کتاب های آنیس مارتن, کتاب های لوگان, کتاب های ابوالفضل الله دادی, کتاب های              	             		             		به نگار             	, دانلود pdf  										آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند

اضافه به لیست علاقمندی ها

۱۸۰,۰۰۰ ریال

:۱۰۸۷۳۵
:داستان جهان
:آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند
:داستان فرانسه 21
آنیس مارتن و لوگان
ابوالفضل الله دادی
: به نگار
:رقعی
:۱۳۹۵
:۱۱
:۱۴
:۲۱
:نرم
:۲۰۸
:۱۸۰,۰۰۰ ریال

عبارات مهم : خوانند

درباره کتاب:

آنیس مارتن ـ لوگان از نویسنده های نسل نوی فرانسه است که در مدتی کوتاه توانسته به یکی از پرخواننده ترین ها تبدیل شود. رمان «آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند» تاکنون بیش از ۳۰۰ هزار نسخه در فرانسه به فروش رفته و به زبان های مختلفی نیز ترجمه شده است هست. علاوه بر این هالیوود حق اقتباس سینمایی آن را خریداری کرده و به زودی فیلم سینمایی آن نیز ساخته خواهد شد.

از آنیس مارتن ـ لوگان تاکنون کتابی در کشور عزیزمان ایران ترجمه نشده هست. او تاکنون چهار رمان منتشر کرده که «آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند» اوّلین آنهاست.

از ابوالفضل الله دادی مترجم این کتاب نیز پیش از این «معماری خلأ در آثار ژان ژنه» به وسیله نشر نی و کتاب «برای این لحظه متشکرم» به وسیله نشر به نگار انتشار یافته است.

داستان «آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند» از زبان زنی پاریسی به نام دایان روایت می شود که براثر اتفاق ای، شوهر و دخترش را از دست می دهد. همین مسئله زندگی دایان را از روند عادی خارج و او را به زنی گوشه نشین و تلخ تبدیل کرده هست. او جهت اینکه از دست نزدیکانش که مدام برایش دلسوزی می کنند فرار کند، تصمیم می گیرد به شهری در ایرلند برود. همین سفر زندگی او را کاملاً دگرگون می کند.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

در اتاق کار کالین نشسته بودم، اطلسی جلوی چشم هایم باز بود و نقشه ی ایرلند را از نظر می گذراندم. چطور گورم را زیر آسمان خدا گزینش کنم؟ کجا می توانست آرامش و آسودگی مورد نیاز را برایم به همراه داشته باشد تا بتوانم با کالین و کلارا تنها باشم؟ هیچ شناختی از این کشور نداشتم و نمی توانستم نقطهسقوط را گزینش کنم؛ بنابراین، چشم هایم را بستم و انگشتم را برحسب اتفاق روی نقشه گذاشتم. یکی از چشم هایم را باز کردم و سرم را جلو بردم. قبل از این که انگشتم را جهت دیدن نام جایی که گزینش کرده بودم بردارم، چشم دیگرم را هم باز کردم. دست آینده کوچک ترین آبادی ممکن را برایم گزینش کرده بود؛ آنقدر که نام آن به مشکل روی نقشه قابل خواندن بود. مولرانی. من به مولرانی کوچ می کردم.

واژه های کلیدی: خوانند | خواننده | خواننده | کتاب های آنیس مارتن | کتاب های لوگان | کتاب های ابوالفضل الله دادی | کتاب های به نگار | دانلود pdf آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند