pdf+ دانلود رایگان کتاب تا در محله گم نشوی

این رمان داستان نویسنده ای را روایت می کند که در ایستگاه قطار دفترچه تلفن خود را گم می کند. شخصی به او زنگ می زند و می خواهد دفترچه تلفن او را بعد بدهد ولی نویسنده که کسل و ملالت دوران بازنشستگی را می گذراند از عالم و مافیها دل زده دچار ملال است.

کسی که دفترچه تلفن را به همراه دارد با خانمی به محلی می رود که با نویسنده قرار گذاشته اند. او از نویسنده راجع به یک شماره تلفن مجهول پرسش می کند ولی چیزی دست گیر نویسنده و آن شخص نمی شود. زن و مردی که به دیدن نویسنده آمده اند در واقع کارشان به نوعی باج خواهی از نویسنده می رسد و داستان در هاله ای از ابهام آخر می یابد.

در بخشی از این رمان می خوانیم:

«تقریباً هیچ، مثل نیش حشره ای که اولش اصلاً دردناک نیست؛ جهت آن که اقلاً خودتان را خاطر جمع کنید، زیر لب چنین می گویید. حدود ساعت چهار بعد از ظهر، تلفن منزل ژان درگان زنگ خورد؛ تلفن اتاقی که اسمش را گذاشته بود «دفتر کار». روی کاناپه ای در انتهای اتاق، دور از نور مستقیم خورشید لمیده بود و چرت می زد. زنگ تلفن که دیگر مدت ها بود به شنیدنش عادت نداشت، قطع نمی شد. عجب آدم سمجی! شاید یادش رفته گوشی را بگذارد. بالاخره بلند شد و رفت سمت دیگر اتاق، نزدیک پنجره. آفتاب شدیدی می تابید.
«می خواهم با آقای ژان درگان صحبت کنم.»
صدایی آرام و ترساندن آمیز؛ این نخستین حسی بود که به او دست داد.
«آقای درگان، صدایم را می شنوید؟»
درگان می خواست گوشی را بگذارد، ولی خب که چه؟ تلفن دوباره یکریز زنگ خورد. مگر این که دو شاخه را از پریز می کشید.
«خودم هستم.»